از یه جایی به بعد
از یه جایی به بعد
دیگه خسته می شی از هر چی که هست و یک چیزی که نیست ...
دلت از عالم و آدم پُر می شه و هیچ کس نمی تونه آرومت کنه .
جلوی روت عمری که باید بیهوده سپری بشه و پشت سرت گذشته ای که همیشه درگیر شی و ولت نمی کنه و این وسط به کسایی ضربه می زنی که نزدیکتن ولی نمیتونی کاری بکنی ...
دیگه کم کم خودتو فراموش می کنی زندگی برات زندان میشه و هر چقدر که زمان می گذره بدتر و بدتر میشه.
دیگه خسته می شی از هر چی که هست و یک چیزی که نیست ...
دلت از عالم و آدم پُر می شه و هیچ کس نمی تونه آرومت کنه .
جلوی روت عمری که باید بیهوده سپری بشه و پشت سرت گذشته ای که همیشه درگیر شی و ولت نمی کنه و این وسط به کسایی ضربه می زنی که نزدیکتن ولی نمیتونی کاری بکنی ...
دیگه کم کم خودتو فراموش می کنی زندگی برات زندان میشه و هر چقدر که زمان می گذره بدتر و بدتر میشه.
۲۴.۰k
۳۰ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.