غم مگه دلیل می خواد هان
غم مگه دلیل می خواد هان
مگه مهمه دختره چرا تو خودشه
مگه مهمه پسره چرا سیگار می کشه
دلیل داره مگه
اصلا مگه مهم هست دردش چیه فقط می گن چرا این طوریه .چرا تو خودشه .چرا پسره سیگاری شد
فقط دنبال ی سوژه واسه حرف زدنین
نمی گین چی شد پسره رفت سربازی سختی کشید
نمی گی دختره چرا ساکته چرا نمی خنده
بزارین من بگم
پسره از روی فشار خانوادش رفت توی دل خطر از این بدبختی رفت تو ی اون یکی بدبختی تا ناراحت نشه .حرف زور فرمانده رو گردن گرفت تا با حرف مامانش خورد نشه
دختره واسه این ساکت شد چون می دونه اگه بخنده بهش می کن خراب .بهش می گن دختره ول
اگه کاری کنه بهش می گین دلش شوهر
می خواد
وقتی پسره رفت مامانه داد می زنه میگه نور چشمیم رفت اقای خونم رفت غافل اینکه خودش به پسرش گفت الهی جز جیگر بگیری
وقتی دختره خود کشی کرد بابا ه داد میزنه میگه چراغ خونم رفت دردونه من رفت بی توجه به اونکه خودش به دخترش گفت بمیری بهتره تا به واسطه تو بی ابرو بشیم
باباه سر مزار پسرش داد می زنه می گه کمرم خورد شد وقتی عصای دستم رفت با اینکه دیشب خودش گرفت پسره رو زد چون عاشق بود
مامانه سر قبر دخترش داد میزنه میگه کجایی عروسک مامان کجا می ری ولی دیشب رو یادش نمیاد که خودش به دختره گفت الهی بمیره دختر
دختره و پسر می رن می پیوندن به جمع جوونایی که مثل خودشون جهنم اون دنیا رو به جهنم این دنیا ترجیح دادن
با خنده به سراغ سرنوشتشون می رن و خوشحالن که از این عذاب رهایی پیدا کردن
مگه مهمه دختره چرا تو خودشه
مگه مهمه پسره چرا سیگار می کشه
دلیل داره مگه
اصلا مگه مهم هست دردش چیه فقط می گن چرا این طوریه .چرا تو خودشه .چرا پسره سیگاری شد
فقط دنبال ی سوژه واسه حرف زدنین
نمی گین چی شد پسره رفت سربازی سختی کشید
نمی گی دختره چرا ساکته چرا نمی خنده
بزارین من بگم
پسره از روی فشار خانوادش رفت توی دل خطر از این بدبختی رفت تو ی اون یکی بدبختی تا ناراحت نشه .حرف زور فرمانده رو گردن گرفت تا با حرف مامانش خورد نشه
دختره واسه این ساکت شد چون می دونه اگه بخنده بهش می کن خراب .بهش می گن دختره ول
اگه کاری کنه بهش می گین دلش شوهر
می خواد
وقتی پسره رفت مامانه داد می زنه میگه نور چشمیم رفت اقای خونم رفت غافل اینکه خودش به پسرش گفت الهی جز جیگر بگیری
وقتی دختره خود کشی کرد بابا ه داد میزنه میگه چراغ خونم رفت دردونه من رفت بی توجه به اونکه خودش به دخترش گفت بمیری بهتره تا به واسطه تو بی ابرو بشیم
باباه سر مزار پسرش داد می زنه می گه کمرم خورد شد وقتی عصای دستم رفت با اینکه دیشب خودش گرفت پسره رو زد چون عاشق بود
مامانه سر قبر دخترش داد میزنه میگه کجایی عروسک مامان کجا می ری ولی دیشب رو یادش نمیاد که خودش به دختره گفت الهی بمیره دختر
دختره و پسر می رن می پیوندن به جمع جوونایی که مثل خودشون جهنم اون دنیا رو به جهنم این دنیا ترجیح دادن
با خنده به سراغ سرنوشتشون می رن و خوشحالن که از این عذاب رهایی پیدا کردن
۱۱.۷k
۰۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.