نگاه اول 💖🌔
نگاه اول 💖🌔
پارت ²³
دیدم ارسلان افتاده زمین دست و لباس خونی هس چاقو خورده بود
زنگ زدم امبولانس امد امبولاس بعد بردنش بیمارستان رفت اتاق عمل منم گریه میکردم
ـــــــــــــــــــــ³ساعت بعد ـــــــــــــــــــــــــــ
از اتاق بیرون اومد بیهوش بود
ـــــــــــــــــ⁹دیقه دیگه ــــــــــــــــــــــــ
بهوش امد رفتم ط اتاق
خبی ارسلان (گریه)
ارسلان: ار قشنگم گریه نکن
دیانا: هومم چیشد ی دفعه(گریه)
ارسلان: مح محر مح
دیانا: خوبب محراب خوبب بعددد
ارسلان: ط خون خونه امد بود
دیانا: یا اماممم بعد ب ارسلان گفتم من برم گفت برو رفتم ط پارک نشستم ی دفعه نیکا زنگ زد
نیکا _دیانا +
+سلام(گریه)
_سلام چیشده خبییی
+نهه ار ارس ارسلان چاقو خورده (گریه)
_چیییی الان کجاییی طط
+بیمارستان بودم الان بعد بیمارستان پارک هس اونجا نسشتم(گریه)
_گریه نکن ادرس بفرست بیام بدووو
+اهوم فرستادم بیا(گریه)
...........
نیکا امد
نیکا: سلام قضیه رو بگو
دیانا: سل
قضیه رو گفتم.....
نیکا: یاخدا
داشتیم حرف میزنیم که مهشاد امد
مهشاد: سلام عنتر خانوماا(خنده)
پارت ²³
دیدم ارسلان افتاده زمین دست و لباس خونی هس چاقو خورده بود
زنگ زدم امبولانس امد امبولاس بعد بردنش بیمارستان رفت اتاق عمل منم گریه میکردم
ـــــــــــــــــــــ³ساعت بعد ـــــــــــــــــــــــــــ
از اتاق بیرون اومد بیهوش بود
ـــــــــــــــــ⁹دیقه دیگه ــــــــــــــــــــــــ
بهوش امد رفتم ط اتاق
خبی ارسلان (گریه)
ارسلان: ار قشنگم گریه نکن
دیانا: هومم چیشد ی دفعه(گریه)
ارسلان: مح محر مح
دیانا: خوبب محراب خوبب بعددد
ارسلان: ط خون خونه امد بود
دیانا: یا اماممم بعد ب ارسلان گفتم من برم گفت برو رفتم ط پارک نشستم ی دفعه نیکا زنگ زد
نیکا _دیانا +
+سلام(گریه)
_سلام چیشده خبییی
+نهه ار ارس ارسلان چاقو خورده (گریه)
_چیییی الان کجاییی طط
+بیمارستان بودم الان بعد بیمارستان پارک هس اونجا نسشتم(گریه)
_گریه نکن ادرس بفرست بیام بدووو
+اهوم فرستادم بیا(گریه)
...........
نیکا امد
نیکا: سلام قضیه رو بگو
دیانا: سل
قضیه رو گفتم.....
نیکا: یاخدا
داشتیم حرف میزنیم که مهشاد امد
مهشاد: سلام عنتر خانوماا(خنده)
۴.۴k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.