درست از همون روزی که من و تو برزخ رها کردی و رفتی همش داش
درست از همون روزی که من و تو برزخ رها کردی و رفتی همش داشتم به این فکر میکردم که اگه یه روز پشیمون برگردی و بخوای حرفات و پس بگیری من میتونم با همون قلبی که تکتک کلمههات آتیشش زد ؛ دوباره ببخشمت و برای فراموشی قدم بردارم؟
میدونی تو تنها کسی بودی که تو اوج دلشکستگیم بازم امید داشتم برگرده و اعتراف کنه که هیچکس نمیتونه حتی شبیه من دوستش داشته باشه!
هرروز و هرشب کارم این شده بود بشینم و به حرفایی که میخوام بعد از برگشتنت بهت بگم فکر کنم
همش به خودم میگفتم توی جدال بین عقل و قلب همیشه این ماهیچهی بیظرفیت من پیروز شده برای همینم میتونم ببخشم و فراموش کنم اما قبلش کلی گله میکنم ، از اشک میگم و بغض خفهکنندهای که تو باعث شدی گریبانگیرم بشه ، از حسای تلخی که باهام دست به یقه شده بودن و نمیتونستم از سرم بیرونشون کنم ، حتی از مشتای بیهدفی که به خاطر دردام توی دیوار کوبیدم و نفس تنگی لعنتی که بعد تو مجبور شدم باهاش دست و پنجه نرم کنم
اصلا حواست هست دقیقا روزایی که به بودنت نیاز داشتم نبودی؟...
با همهی اینا ؛
تو درست زمانی برگشتی که من دیگه رمقی برای جنگیدن نداشتم
شده بودم شبیه سربازی که وسط میدون جنگ صدتا تیر خورده و منتظر شلیک آخره برای خلاص شدن!
دادگاهی که قرار بود برپا کنم و تو متهم ردیف اولش باشی ؛ این روزا شده طناب اعدام دور گردن خودم
از یه طرف دلتنگیِ روزای قبلی که داشتمت داره به قلبم خنجر میزنه و از سمت دیگه مدام حرفای آخرت تو ذهنم پلی میشه
تو برگشتی ولی دیگه دیره؛
خیلی دیر!...
#کاف_علیزاده
- مثلگلهایترکخوردهكاشیشدهام
بعدتوپيركهنه؛منمتلاشیشدهام :)
- تاریخ؟! ، بیخیال
پ.ن : اصلا من و یادتون میاد؟
فرقی نمیکنه چون قطعا کسی دلتنگم نشده بود🖤🙂...
فقد؛
حال و احوال؟
میدونی تو تنها کسی بودی که تو اوج دلشکستگیم بازم امید داشتم برگرده و اعتراف کنه که هیچکس نمیتونه حتی شبیه من دوستش داشته باشه!
هرروز و هرشب کارم این شده بود بشینم و به حرفایی که میخوام بعد از برگشتنت بهت بگم فکر کنم
همش به خودم میگفتم توی جدال بین عقل و قلب همیشه این ماهیچهی بیظرفیت من پیروز شده برای همینم میتونم ببخشم و فراموش کنم اما قبلش کلی گله میکنم ، از اشک میگم و بغض خفهکنندهای که تو باعث شدی گریبانگیرم بشه ، از حسای تلخی که باهام دست به یقه شده بودن و نمیتونستم از سرم بیرونشون کنم ، حتی از مشتای بیهدفی که به خاطر دردام توی دیوار کوبیدم و نفس تنگی لعنتی که بعد تو مجبور شدم باهاش دست و پنجه نرم کنم
اصلا حواست هست دقیقا روزایی که به بودنت نیاز داشتم نبودی؟...
با همهی اینا ؛
تو درست زمانی برگشتی که من دیگه رمقی برای جنگیدن نداشتم
شده بودم شبیه سربازی که وسط میدون جنگ صدتا تیر خورده و منتظر شلیک آخره برای خلاص شدن!
دادگاهی که قرار بود برپا کنم و تو متهم ردیف اولش باشی ؛ این روزا شده طناب اعدام دور گردن خودم
از یه طرف دلتنگیِ روزای قبلی که داشتمت داره به قلبم خنجر میزنه و از سمت دیگه مدام حرفای آخرت تو ذهنم پلی میشه
تو برگشتی ولی دیگه دیره؛
خیلی دیر!...
#کاف_علیزاده
- مثلگلهایترکخوردهكاشیشدهام
بعدتوپيركهنه؛منمتلاشیشدهام :)
- تاریخ؟! ، بیخیال
پ.ن : اصلا من و یادتون میاد؟
فرقی نمیکنه چون قطعا کسی دلتنگم نشده بود🖤🙂...
فقد؛
حال و احوال؟
۹.۹k
۱۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.