نهج البلاغه
🔻از لطايف #صنع و عجايب #خلقت او، چيزى است كه در آفرينش حكيمانه خفاشان مى بينيم، كه روشنايى روز، همه چيز را به جنبش و نشاط مى آورد، ولى خفاشان را از جنبش و نشاط بازمى دارد. و تاريكى شب به جنبش و نشاطش مى آورد، در حالى كه، هر #جاندارى را از جنبش و نشاط باز مى دارد. چسان چشمانش #ناتوان است كه يارى آنش نيست كه از #خورشيد تابان مدد جويد و در پرتو آن راه خود را بيابد و به آن جاها كه خواهد برسد.
خداوند #خفاشان را از رفتن به جايى، كه نور خورشيد مى درخشد، بازمى دارد و در نهانخانه ظلمت جاى مى دهد و از #پرواز در تابش خورشيد، بى نياز مى دارد. #خفاش به هنگام روز، پلكهايش را بر روى حدقه هاى چشمانش فرو مى خواباند و چون شب در رسد، #تاريكى آن را چونان #چراغى براى يافتن روزى خويش به كار مى گيرد. تاريكى ديدگانش را از ديدن مانع نشود و او را از پرواز در اعماق #ظلمت بازندارد. چون خورشيد نقاب از روى برگيرد و سپيدى روز آشكار شود و لانه تنگ سوسماران را روشن نمايد، بار ديگر ديدگان بر هم مى نهد و به هر چه در ظلمت شب گرد آورده، اكتفا مى كند. #منزّه است خداوندى، كه شب را روز او گردانيد تا براى يافتن معاش در #حركت آيد و روز را براى او زمان #آرامش و سكون قرار داد.
خداوند او را بالهايى داد، آفريده از #گوشت او كه به هنگام نياز با آنها پرواز كند. بالهايى همانند برگه گوش كه در آن نه #پر هست و نه #استخوان، ولى تو جاى رگها را در ميان آنها به آشكار مى بينى. خفاش را دو بال است نه چنان نازك و #لطيف كه شكافته شوند و نه سخت و ضخيم كه سنگينى كنند.
مى پرد و #بچه اش چسبيده به اوست، گويى به او #پناه برده است. هنگامى كه #مادر مى نشيند، او نيز مى نشيند و هنگامى كه برمى خيزد، او نيز برمى خيزد. از #فرزند جدا نشود تا اعضايش محكم گردد و بالهايش توان پروازش را بيابند و بياموزد راههاى زيستنش را و #مصالح زندگيش را. منزّه است آن خداوندى، كه #آفريدگار هر چيزى است، بى هيچ #نمونه اى كه پيشتر آفريده باشندش.
#نهج_البلاغه
#خطبه ۱۵۵
خداوند #خفاشان را از رفتن به جايى، كه نور خورشيد مى درخشد، بازمى دارد و در نهانخانه ظلمت جاى مى دهد و از #پرواز در تابش خورشيد، بى نياز مى دارد. #خفاش به هنگام روز، پلكهايش را بر روى حدقه هاى چشمانش فرو مى خواباند و چون شب در رسد، #تاريكى آن را چونان #چراغى براى يافتن روزى خويش به كار مى گيرد. تاريكى ديدگانش را از ديدن مانع نشود و او را از پرواز در اعماق #ظلمت بازندارد. چون خورشيد نقاب از روى برگيرد و سپيدى روز آشكار شود و لانه تنگ سوسماران را روشن نمايد، بار ديگر ديدگان بر هم مى نهد و به هر چه در ظلمت شب گرد آورده، اكتفا مى كند. #منزّه است خداوندى، كه شب را روز او گردانيد تا براى يافتن معاش در #حركت آيد و روز را براى او زمان #آرامش و سكون قرار داد.
خداوند او را بالهايى داد، آفريده از #گوشت او كه به هنگام نياز با آنها پرواز كند. بالهايى همانند برگه گوش كه در آن نه #پر هست و نه #استخوان، ولى تو جاى رگها را در ميان آنها به آشكار مى بينى. خفاش را دو بال است نه چنان نازك و #لطيف كه شكافته شوند و نه سخت و ضخيم كه سنگينى كنند.
مى پرد و #بچه اش چسبيده به اوست، گويى به او #پناه برده است. هنگامى كه #مادر مى نشيند، او نيز مى نشيند و هنگامى كه برمى خيزد، او نيز برمى خيزد. از #فرزند جدا نشود تا اعضايش محكم گردد و بالهايش توان پروازش را بيابند و بياموزد راههاى زيستنش را و #مصالح زندگيش را. منزّه است آن خداوندى، كه #آفريدگار هر چيزى است، بى هيچ #نمونه اى كه پيشتر آفريده باشندش.
#نهج_البلاغه
#خطبه ۱۵۵
۵.۲k
۰۵ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.