رمان پادشاه زندگیم
رمان پادشاه زندگیم
پارت ۲۹
ارسلان، کنارش دراز کشیدم بوسه ای رو لباش زدم
دیانا، رفتم تو بغلش سرمو گذاشتم رو سینش
ارسلان، بخواب کوچولو من هنوز واسه بیدار شدن زوده
دیانا، بیشتر بهش چسبیدم
ارسلان، دستمو گذاشتم رو کمرش چسبودمش به خودم
دیانا، قشنگ جمع شدم تو بغلش
ارسلان، کمرشو نوازش میکردم که خوابش برد منم خوابم برد
.. چند ساعت بعد ..
پارت ۲۹
ارسلان، کنارش دراز کشیدم بوسه ای رو لباش زدم
دیانا، رفتم تو بغلش سرمو گذاشتم رو سینش
ارسلان، بخواب کوچولو من هنوز واسه بیدار شدن زوده
دیانا، بیشتر بهش چسبیدم
ارسلان، دستمو گذاشتم رو کمرش چسبودمش به خودم
دیانا، قشنگ جمع شدم تو بغلش
ارسلان، کمرشو نوازش میکردم که خوابش برد منم خوابم برد
.. چند ساعت بعد ..
۱۰.۹k
۰۳ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.