روزها فکر من اینست و همه شب سخنم

روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
 کـه چـرا غافـل از احـوال دل خـویـشـتنـم

از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود؟
 به کجا می روم؟ آخر ننمایی وطنم

مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی ازین ساختنم

جان که از عالم علوی است، یقین می دانم
 رخت خود باز برآنم که همانجا فکنم

مـرغ بـاغ ملـکوتم، نیـم از عالم خاک
 دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم

ای خوش آنروز که پرواز کنم تا بر دوست
 به هوای سر کویش، پر و بالی بزنم‌
دیدگاه ها (۰)

ازطرف خدا،،🎆 عالم ز برایت آفریدم، گله کردی🎇 از روح خودم در ت...

تو آن زمان به سرم سایه خواهی افکندنکه پیش پای تو ترکیب من پر...

روزها فکر من این است و همه شب سخنمکه چرا غافل از احوال دل خو...

مرغ باغ ملکوتم. . .

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط