رمان عشق ووفشم

رمان عشق ووفشم 💜
پارت دهم:

ی دفعه نیکا پرتو کرد اونور سریع لباس پوشید.... نیکا چرا اذیت میکنی؟

نیکا: چون نمیخوام حامله شم بفهممممممم

متین: ها پس منم می‌خوام پدر شم 🤤 بیا بخوام قول میدم کاریت نداشته باشم قول

نیکا: باش
رفتم ‌رو تخت گفتم دست از پا خطا کنی صدا میزم بچهارو

متین: باش ولی میتونم بغلت کنم دیگ

نیکا: ها بغل اره

متین: بغلش کردم خوابیدیم

صب.....
دیانا: بیدار شدم دیدم ارسلان خواب هنوز بچهاهو خوبن صبحونه رو حاظر کردم صداشون کردم بیدار نشدن ی پارچ آب یخ گرفتم ریختم رو ارسلان بیدار شد سکته کرد🤣🖕

ارسلان: چته دیوانه دیانا: گمشو بلد شو لنگ ظهره😂 ارسلان:😐⁦

دیانا: رفتم سمت متینیکا ی پارچ دیگ آب یخ درست کردم تا هم زمان بیدار شن🤣 ریختم روشون بلد شدن فش کشم کردن😁🖕گفتم شما باشین تا لنگ ظهر بخوابین😁

خب بیدار شدن صبحونه خوردم گفتیم بریم بیرون......

نیکدیا: بیا بریم آرایش کنیم

نیکا: دیا بیا از لوازم آرایش ها دیروز‌ استفاده کنیم
دیانا: بش
نیکا: چ خوبه دیانا: اره عالیه👌🏻

آرایش کردیم رفتیم لباس بپوشیم

نیکا: ی هودی آبی آسمونی پوشیدم با شلوار شلوار لی کمرنگ ویک کیف و کفش ست مشکی با شال سفید مشکی

دیانا: ی هودی نارنجی با یک شلوار مامستایل مشکی کفش نارنجی با ی شال سفید

رفتیم بیرون از اتاق

پسرا: متین: ی تیشرت لش آبی آسمونی با ی شلوار لی کمرنگ با کفش مشکی

ارسلان: ی لباس جذب مشکی دکمه با یک کاپشن سفید با شلوار مشکی جذب با ی کفش سفید

دخترا اومدن پسرا هم اومدن رفتیم بیرون ت راه بودیم یهو نیکا گف.....

اینم پارت ۱۰ حمایت فراموشتون نشه😜
تا پارت های بعد خدافظ🤣🙌🏻
پارت بعد ۱۰۰ تاییمون
دیدگاه ها (۱۶)

۹۰۰ تایی نشه؟🤕⁦🤦🏻‍♀️⁩🧡@ogoooo

بفرمایید در بازه😐😂https://harfeto.timefriend.net/16461610624...

اصنشم پارت ۱۰ و ۱۱ رو شب میزارم🙂😂

رمان عشق ووفشم 💜پارت نهم:شب اونجا بودیم ارسلان دوتا پیتزا بز...

رمان بغلی من پارت ۶۶دیانا: از خواب بیدار شدم بدنم کوفته بود ...

رمان بغلی من پارت ۶۳دیانا: آره ارسلان: حالا من از حرفی که او...

نفرین شیرین. پارت 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط