اصلا گیرم که دنیا و قانون های لعنتی اش، نگذاشتند که من پا
اصلا گیرم که دنیا و قانون های لعنتی اش، نگذاشتند که من پا پیش بگذارم.
گیرم که غرور دستش را روی دهانم گذاشت و هر بار که خواستم به تو بگویم دوستت دارم، لالم کرد.
گیرم که ترسو بودم و از ترس نابودی همین دوستی، چیزی نگفتم و فقط نگاهت کردم.
تو خودت نباید می فهمیدی نامرد؟!
نباید می فهمیدی هر بار که از هم جدا می شدیم، تمام سلول های بدنم، دوست داشتند که با تو بیایند؟
تو خودت نباید می فهمیدی که هر بار نگاهم می کردی، درون چشم های من، شوق، شنا می کرد؟
گیرم که قانون های مزخرف این زندگی، همیشه ساکتم کردند.
گیرم که من مغرور،
من ترسو،
تو چرا دست و پا زدنم را دیدی و نجاتم ندادی ؟!
گیرم که غرور دستش را روی دهانم گذاشت و هر بار که خواستم به تو بگویم دوستت دارم، لالم کرد.
گیرم که ترسو بودم و از ترس نابودی همین دوستی، چیزی نگفتم و فقط نگاهت کردم.
تو خودت نباید می فهمیدی نامرد؟!
نباید می فهمیدی هر بار که از هم جدا می شدیم، تمام سلول های بدنم، دوست داشتند که با تو بیایند؟
تو خودت نباید می فهمیدی که هر بار نگاهم می کردی، درون چشم های من، شوق، شنا می کرد؟
گیرم که قانون های مزخرف این زندگی، همیشه ساکتم کردند.
گیرم که من مغرور،
من ترسو،
تو چرا دست و پا زدنم را دیدی و نجاتم ندادی ؟!
۱۲.۴k
۲۰ دی ۱۴۰۲