در باز شد
در باز شد
صدای جیر لولای در او را در فکر فرو برد
داشت فکر میکرد رابطه ادمها مانند این لولا است که هر چند گاهی احتیاج دارد تا با محبت روغن کاری شود تا راحت حرکت کند و پیش برود
در همین لحظه داداش بزرگه با همان هیکل تنومند روبرویش ایستاده بود و با همان صدای بم رو به خشک با دلخوری گفت سلامت کو؟
و بدون مکث به حرف زدن ادامه داد
ببین 'بابا وقتی داشت میرفت یک لبخند رضایت رو لبش بود برگشت بهم گفت
اگه چیز زیادی براتون نذاشتم اما بجاش خیالم راحته که ارثی ندارم که حرص دم اخرم باشه
شایدم شما هیچگاه نفهمید اما من دیدم اولین نابرادری و ارث پدر میاره...
#امیرعلی_قربانی
برشی از کتاب در دست انتشار
#زن_سالهای_تعصب
https://t.me/chekamehaibaran
پ.ن
برای داداش دوست داشتنیمون❤
صدای جیر لولای در او را در فکر فرو برد
داشت فکر میکرد رابطه ادمها مانند این لولا است که هر چند گاهی احتیاج دارد تا با محبت روغن کاری شود تا راحت حرکت کند و پیش برود
در همین لحظه داداش بزرگه با همان هیکل تنومند روبرویش ایستاده بود و با همان صدای بم رو به خشک با دلخوری گفت سلامت کو؟
و بدون مکث به حرف زدن ادامه داد
ببین 'بابا وقتی داشت میرفت یک لبخند رضایت رو لبش بود برگشت بهم گفت
اگه چیز زیادی براتون نذاشتم اما بجاش خیالم راحته که ارثی ندارم که حرص دم اخرم باشه
شایدم شما هیچگاه نفهمید اما من دیدم اولین نابرادری و ارث پدر میاره...
#امیرعلی_قربانی
برشی از کتاب در دست انتشار
#زن_سالهای_تعصب
https://t.me/chekamehaibaran
پ.ن
برای داداش دوست داشتنیمون❤
۷۴.۹k
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.