صنما ، به دلنوازي نفسي بگير دستم
صنما ، به دلنوازي نفسي بگير دستم
که ز ديدن تو بيهوش و ز گفتن تو مستم
دل من به دام عشق تو کنون فتاد و آنگه
تو در آن ، گمان که : من خود ز کمند عشق جستم
دل تنگ خويشتن را به تو ميدهم ، نگارا
بپذير تحفهي من ، که عظيم تنگ دستم
خجلم که بر گذشتي تو و من نشسته ، يارب
چو تو ايستاده بودي ، به چه روي مينشستم ؟
به مذن محلت خبري فرست امشب
که به مسجدم نخواند ، چو ترا همي پرستم
چه سلامها نبشتم بتو از نيازمندي
مگرت نميرسانند چنانکه ميفرستم ؟
اگرت رميده گفتم ، نشدم خجل ، که بودي
و گرم ربوده گفتي ، نشدي غلط که هستم
به دو ديده خاک پاي تو اگر کسي برويد
به نياز من نباشد ، که برت چو خاک پستم
تو به ديگران کني ميل ، چو من چگونه باشي ؟
که ز ديگران بديدم دل خويش و در تو بستم
دلم از شکست خويشت خبري چو داد ، گفتي ؟
دل کریمی چه باشد ؟ که هزار ازين شکستم
#عاشقانه
#خاصترین
که ز ديدن تو بيهوش و ز گفتن تو مستم
دل من به دام عشق تو کنون فتاد و آنگه
تو در آن ، گمان که : من خود ز کمند عشق جستم
دل تنگ خويشتن را به تو ميدهم ، نگارا
بپذير تحفهي من ، که عظيم تنگ دستم
خجلم که بر گذشتي تو و من نشسته ، يارب
چو تو ايستاده بودي ، به چه روي مينشستم ؟
به مذن محلت خبري فرست امشب
که به مسجدم نخواند ، چو ترا همي پرستم
چه سلامها نبشتم بتو از نيازمندي
مگرت نميرسانند چنانکه ميفرستم ؟
اگرت رميده گفتم ، نشدم خجل ، که بودي
و گرم ربوده گفتي ، نشدي غلط که هستم
به دو ديده خاک پاي تو اگر کسي برويد
به نياز من نباشد ، که برت چو خاک پستم
تو به ديگران کني ميل ، چو من چگونه باشي ؟
که ز ديگران بديدم دل خويش و در تو بستم
دلم از شکست خويشت خبري چو داد ، گفتي ؟
دل کریمی چه باشد ؟ که هزار ازين شکستم
#عاشقانه
#خاصترین
۱۱.۱k
۰۹ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.