خریدامونو تو خونه گذاشتیم و رفتیم سر کوچه تا نون بخریم دو
خریدامونو تو خونه گذاشتیم و رفتیم سر کوچه تا نون بخریم دو نفر جلومون بودن😄نونوایی جوریه که سر پیچه کوچس یه طرفش کلا مغازه نیست ادامه کوچس طرف دیگشم بقالیه🌾یه پیرزنی که خیلی آروم حرف میزد به سمتم اومد و پرسید:نفر آخر شمایید؟
-بله
+چقد کفشاتون قشنگه معلومه خیلی راحته:)
-ممنون قابلتونو نداره🖤
+سلامت باشی
بالاخره نوبت ما شد🥁مامانم رف جلو تا تعداد نون رو بگه و پولو بده💸منم عقب تر پایین پله نونوایی وایستاده بودم😁تو کوچه مث قدیما چن تا بچه داشتن بازی میکردن یکیشون که از همه کوچیکتر بود کیسه زباله ای دستش بود به سمت سطل سر کوچه رف🚶🏻♂️هر چقد تلاش میکرد دستش نمیرسید که بندازتش داخل سطل ناچار از عقب کیسه رو پرت کرد و از قضا افتاد تو سطل😐👌با دیدن صحنه بازی کردن بچه ها غرق در بچگی خودم شده بودم که یکی گف:ببخشید خانم آخرین نفر شمایین؟
به عقب برگشتم و نگاهی کردم👀
ماتم برده بود که دوباره پرسید:آخرین نفر شمایین؟
با لکنت جواب دادم:ن ن ن یه خانمی بود که رفتش خرید الان بربرمیگرده
تا چن لحظه داشتم نگاش میکردم که همون پیرزنه👵🏻پرسید:چیشد دخترم؟
+هیچی🙂🖤
اره اون مرده شبیهت بود همون رنگ لباسی که دوس داشتی پوشیده بود ولی یکم پررنگتر🎨قیافش خیلی شبیهت بود ته ریش داش ، موهاش همون مدل بود ، لاغر بود مث تو رگای دستش زده بود بیرون💉 انقد شبیهت بود که یه لحظه تو رو دیدم جلو چشام🙂💔برا همین محوش شده بودم.
اومدم اونطرف تر مقابل مرده وایستادم تا دوباره نگاش کنم و مطمئن شم که خودت نیستی🥲اونم مث تو کتونی پوشیده بود ولی نه کتونیای مدل بالایی که تو میپوشیدی👟شلوارش لی بود من دوس نداشتم من شلوار شیش جیبایی که تو میپوشیدیو دوس داشتم هرروز با هر لباس یه رنگ🫂سرش تو گوشیش بود کاری که زیاد ندیدم تو انجامش بدی:)وقتی اون مرده رو دیدم یاد تو افتادم یاد همه چیت یاد مهربونیات ، خندهات ، قشنگیات و هرچی که فکرشو بکنی✨منو بگو که برا دیدن طُ با دلیل و بی دلیل میرفتم بیرون اما اونروز که بهترین موقع برا دیدنت بود حتی رومو برنرگندونم😐🥀و تا الان دلتنگ موندم.ببین دلبر هر چقدم خر بودم ولی بطور جدی عاشقت بودم نه اینکه الان نباشما نه الان عشقم بیشتر شده ولی بجاش دلتنگی بهش اضافه شده🚶🏻♀️
🖤⃟➖مـهمنـیچـقددوریــےمهـمایـنههـمیشهتـوفکرمـے
-بله
+چقد کفشاتون قشنگه معلومه خیلی راحته:)
-ممنون قابلتونو نداره🖤
+سلامت باشی
بالاخره نوبت ما شد🥁مامانم رف جلو تا تعداد نون رو بگه و پولو بده💸منم عقب تر پایین پله نونوایی وایستاده بودم😁تو کوچه مث قدیما چن تا بچه داشتن بازی میکردن یکیشون که از همه کوچیکتر بود کیسه زباله ای دستش بود به سمت سطل سر کوچه رف🚶🏻♂️هر چقد تلاش میکرد دستش نمیرسید که بندازتش داخل سطل ناچار از عقب کیسه رو پرت کرد و از قضا افتاد تو سطل😐👌با دیدن صحنه بازی کردن بچه ها غرق در بچگی خودم شده بودم که یکی گف:ببخشید خانم آخرین نفر شمایین؟
به عقب برگشتم و نگاهی کردم👀
ماتم برده بود که دوباره پرسید:آخرین نفر شمایین؟
با لکنت جواب دادم:ن ن ن یه خانمی بود که رفتش خرید الان بربرمیگرده
تا چن لحظه داشتم نگاش میکردم که همون پیرزنه👵🏻پرسید:چیشد دخترم؟
+هیچی🙂🖤
اره اون مرده شبیهت بود همون رنگ لباسی که دوس داشتی پوشیده بود ولی یکم پررنگتر🎨قیافش خیلی شبیهت بود ته ریش داش ، موهاش همون مدل بود ، لاغر بود مث تو رگای دستش زده بود بیرون💉 انقد شبیهت بود که یه لحظه تو رو دیدم جلو چشام🙂💔برا همین محوش شده بودم.
اومدم اونطرف تر مقابل مرده وایستادم تا دوباره نگاش کنم و مطمئن شم که خودت نیستی🥲اونم مث تو کتونی پوشیده بود ولی نه کتونیای مدل بالایی که تو میپوشیدی👟شلوارش لی بود من دوس نداشتم من شلوار شیش جیبایی که تو میپوشیدیو دوس داشتم هرروز با هر لباس یه رنگ🫂سرش تو گوشیش بود کاری که زیاد ندیدم تو انجامش بدی:)وقتی اون مرده رو دیدم یاد تو افتادم یاد همه چیت یاد مهربونیات ، خندهات ، قشنگیات و هرچی که فکرشو بکنی✨منو بگو که برا دیدن طُ با دلیل و بی دلیل میرفتم بیرون اما اونروز که بهترین موقع برا دیدنت بود حتی رومو برنرگندونم😐🥀و تا الان دلتنگ موندم.ببین دلبر هر چقدم خر بودم ولی بطور جدی عاشقت بودم نه اینکه الان نباشما نه الان عشقم بیشتر شده ولی بجاش دلتنگی بهش اضافه شده🚶🏻♀️
🖤⃟➖مـهمنـیچـقددوریــےمهـمایـنههـمیشهتـوفکرمـے
۲۷.۴k
۰۸ خرداد ۱۴۰۱