عاشقانه های شبنم
آنقَدَر پاک و زلالی، بوی باران میدهی
چونکویری تشنهام ازخود بهمن جان میدهی
بر لبم بذر ِگل ِ لبخند میکاری به عشق
غنچهی امید از دشت و گلستان میدهی
زندگی را با تو فهمیدم در این دنیای بد
دلخوشیها، شادمانیها فراوان میدهی
میشوی پیغمبر ِ دوران و با لحن ِ خدا
بر دلم با مهربانی دین و ایمان میدهی
حکم کن تا در حریمت بیشتر عاشق شوم
من که تسلیمم به عشقت تا تو فرمان میدهی
چونکویری تشنهام ازخود بهمن جان میدهی
بر لبم بذر ِگل ِ لبخند میکاری به عشق
غنچهی امید از دشت و گلستان میدهی
زندگی را با تو فهمیدم در این دنیای بد
دلخوشیها، شادمانیها فراوان میدهی
میشوی پیغمبر ِ دوران و با لحن ِ خدا
بر دلم با مهربانی دین و ایمان میدهی
حکم کن تا در حریمت بیشتر عاشق شوم
من که تسلیمم به عشقت تا تو فرمان میدهی
۳.۷k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳