عاشقانه های شبنم
خانه آرزوهام روبه دریاست
خانه ایی که آرزویم بود باهمان نخل زیبا باهمان درخت نارنج که من می نشستم درسایه ی ان وشعر مینوشتم ازخودم اززندگیم از خاطرات بابا محمدم اینا تصورات من بود برای آینده کی باورش میشه من همان ویلای روبه دریا رو خریدم امروز وبه این نتیجه رسیدم هرانچه آرزوکنی ومکتوب کائنات دررسیدنش بهت نیرو میده ومن رسیدم به انچه خواسته ام بود 😭😭😭وقتی وارد شدم وقتی نگاه به درودیوارویلا کردم وقتی پیش خودم مرور کردم دیدم همه چی رقم خوردوهرچه خواستم همان شد چون من خواستم حال باید زندگیم رو صدا میزدم
صدایش مثل غزلی بود، قافیهاش، ردیف. انگار که دیوانهای باشم نگاهم کرد. اومیدانست شبنم هرچه بخواهد میشود وشد
گفتم: "آیهای بخوان؛ آیه نیست این که گفتهاند دو با دو میشود چهار . دو دستِ عاشق با دو دستِ معشوق میشود یک"😭😭😭اینجا بابا نبود که نوشته هایی که یه روز درکنارش مکتوب کردم دردفترآرزووهدفام ببینه
بابانبود ببینه شبنم باقلم اشتی بودچون هرچه را میخواست مینوشت ودریافت میکرد بابا تو آسمونا منو می دید می دید دختر سختکوشش به همه چی میرسه چرا چون پدر ی داشت دانا ومتفکر که راه درست رو بهش آموخته بود دوستتدارم بابا😭😭😭
خانه ایی که آرزویم بود باهمان نخل زیبا باهمان درخت نارنج که من می نشستم درسایه ی ان وشعر مینوشتم ازخودم اززندگیم از خاطرات بابا محمدم اینا تصورات من بود برای آینده کی باورش میشه من همان ویلای روبه دریا رو خریدم امروز وبه این نتیجه رسیدم هرانچه آرزوکنی ومکتوب کائنات دررسیدنش بهت نیرو میده ومن رسیدم به انچه خواسته ام بود 😭😭😭وقتی وارد شدم وقتی نگاه به درودیوارویلا کردم وقتی پیش خودم مرور کردم دیدم همه چی رقم خوردوهرچه خواستم همان شد چون من خواستم حال باید زندگیم رو صدا میزدم
صدایش مثل غزلی بود، قافیهاش، ردیف. انگار که دیوانهای باشم نگاهم کرد. اومیدانست شبنم هرچه بخواهد میشود وشد
گفتم: "آیهای بخوان؛ آیه نیست این که گفتهاند دو با دو میشود چهار . دو دستِ عاشق با دو دستِ معشوق میشود یک"😭😭😭اینجا بابا نبود که نوشته هایی که یه روز درکنارش مکتوب کردم دردفترآرزووهدفام ببینه
بابانبود ببینه شبنم باقلم اشتی بودچون هرچه را میخواست مینوشت ودریافت میکرد بابا تو آسمونا منو می دید می دید دختر سختکوشش به همه چی میرسه چرا چون پدر ی داشت دانا ومتفکر که راه درست رو بهش آموخته بود دوستتدارم بابا😭😭😭
۵.۲k
۰۹ تیر ۱۴۰۳