نفس جانم ، میدانی نبودت چقدر عذاب اور است ، میدانی بعد از
نفس جانم ، میدانی نبودت چقدر عذاب اور است ، میدانی بعد از دیدارمون تا به الان چگونه گشتم ، میدانی!
نه نمیدانی پس بگذار برایت بگویم ، برایت از نبودت بگویم ، بگویم حاله روزم را ، در نبودت خواب بر من حرام ، خوراک بر من زهر و نفس کشیدن برایم خفه و تنگی قلب و درد و عوابش برایم جولان گشت ، در عوض ، در عوض تمامی انها بر من گریه حلال ، ناله شیرین ، لرزش در دستان و بدنم زیبا گشن ،میدانی حالم انقدر بد است که نمیتوان ان را برایت باز بکنم و بیشتر برایت بگویم ، میدانی همین چند صباحی که ندیدمت برایم قدر هزاران سال گذشته است ، میدانی مامانند مردگان زندگی کرده ام و تیرگی رو بر روشنایی ترجیح دادم
میدانی ، دگر سردی تلخی روز گار را بر شادی و شیرینیش ترجیح دادم ، دگر آن دخترک شاد و فعال نیستم ، مانند یخی در کوره آتش شدم درونی آتش زده و بیرونی یخ زده .....
نه نمیدانی پس بگذار برایت بگویم ، برایت از نبودت بگویم ، بگویم حاله روزم را ، در نبودت خواب بر من حرام ، خوراک بر من زهر و نفس کشیدن برایم خفه و تنگی قلب و درد و عوابش برایم جولان گشت ، در عوض ، در عوض تمامی انها بر من گریه حلال ، ناله شیرین ، لرزش در دستان و بدنم زیبا گشن ،میدانی حالم انقدر بد است که نمیتوان ان را برایت باز بکنم و بیشتر برایت بگویم ، میدانی همین چند صباحی که ندیدمت برایم قدر هزاران سال گذشته است ، میدانی مامانند مردگان زندگی کرده ام و تیرگی رو بر روشنایی ترجیح دادم
میدانی ، دگر سردی تلخی روز گار را بر شادی و شیرینیش ترجیح دادم ، دگر آن دخترک شاد و فعال نیستم ، مانند یخی در کوره آتش شدم درونی آتش زده و بیرونی یخ زده .....
۱.۷k
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.