انگار قبل از اومدن و دیدن و شناختنت،
انگار قبل از اومدن و دیدن و شناختنت،
تو رو دوست داشتم و منتظرت بودم ،
انگار دستام خالی مونده بود تا با دستایِ تو پر بشن،
انگار تو همه خاله بازیهای بچگیام ،
دوست داشتم توکنارم باشی و اومدنت رو انتظار میکشیدم،
انگار تو لِیلِه بازی های بچگیم منتظر بودم به اخرین خونه برسم و در آغوش تو پناهنده بشم،
انگار تو جایی دیگه،
زمانی نامعلوم و جهانی دیگه دیده بودمت،
انگار همه اون چیزی بودی که من میخواستم و فقط باید صبر میکردم که میدیدمت،
انگار همه جهان خلاصه میشد توی چشمات،
انگار تهِ تموم رویاهام نشسته بودی و لبخند میزدی و برام دست تکون میدادی تا پیدات کنم،
عشقِ پنهان تو بودی،
اصلا همه چیز قبل از اومدنت شروع شده بود
عشق با تو شروع میشد و باهیچ چیز تموم نمیشد
👤فرگل مشتاقی
تو رو دوست داشتم و منتظرت بودم ،
انگار دستام خالی مونده بود تا با دستایِ تو پر بشن،
انگار تو همه خاله بازیهای بچگیام ،
دوست داشتم توکنارم باشی و اومدنت رو انتظار میکشیدم،
انگار تو لِیلِه بازی های بچگیم منتظر بودم به اخرین خونه برسم و در آغوش تو پناهنده بشم،
انگار تو جایی دیگه،
زمانی نامعلوم و جهانی دیگه دیده بودمت،
انگار همه اون چیزی بودی که من میخواستم و فقط باید صبر میکردم که میدیدمت،
انگار همه جهان خلاصه میشد توی چشمات،
انگار تهِ تموم رویاهام نشسته بودی و لبخند میزدی و برام دست تکون میدادی تا پیدات کنم،
عشقِ پنهان تو بودی،
اصلا همه چیز قبل از اومدنت شروع شده بود
عشق با تو شروع میشد و باهیچ چیز تموم نمیشد
👤فرگل مشتاقی
۱۴.۵k
۲۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.