هرچه من صبوری کردم بیشتر به رفتن فکر کرد
هرچه من صبوری کردم بیشتر به رفتن فکر کرد
هرچه من صبوری کردم او مغرور تر شد
هرچه من صبوری کردم او بی احساس تر شد
هرچه من صبوری کردم او بی وفا تر شد
هرمن صبوری کردم او سرد تر شد
هرچه من صبوری کردم او بودنش کمتر شد
هرچه من صبور کردم او دگر کنارم ندیدم
هرچه من صبوری کردم چشم باز کردم و رفتنش را تماشا کردم
و من چه صبورانه و خانومانه به رفتن تمام قلبم نشستم
ومن چه صبورانه با اشک هایم رفتنش را بدرقه کرد
و من چه صبورانه سردی قلبش را تحمل کردن
و من چه صبورانه برای خوشبختی وحل شدن مشکلاتش دعا کردم
ومن چه صبورانه نگرانش بودم او بی خیال ترین بود
ومن چه صبورانه دلتنگش بودم او بی خیال ترین بود
ومن چه صبورانه دوستش داشتم او بی خیال ترین بود
ومن چقدر صبور بودم درسکوت شکستم هیچ نگفتم فقط خندیدم برای قلب صبورم...
دلنوشته
۱۴۰۱/۸/۴
ساعت۲۲:۳۳
هرچه من صبوری کردم او مغرور تر شد
هرچه من صبوری کردم او بی احساس تر شد
هرچه من صبوری کردم او بی وفا تر شد
هرمن صبوری کردم او سرد تر شد
هرچه من صبوری کردم او بودنش کمتر شد
هرچه من صبور کردم او دگر کنارم ندیدم
هرچه من صبوری کردم چشم باز کردم و رفتنش را تماشا کردم
و من چه صبورانه و خانومانه به رفتن تمام قلبم نشستم
ومن چه صبورانه با اشک هایم رفتنش را بدرقه کرد
و من چه صبورانه سردی قلبش را تحمل کردن
و من چه صبورانه برای خوشبختی وحل شدن مشکلاتش دعا کردم
ومن چه صبورانه نگرانش بودم او بی خیال ترین بود
ومن چه صبورانه دلتنگش بودم او بی خیال ترین بود
ومن چه صبورانه دوستش داشتم او بی خیال ترین بود
ومن چقدر صبور بودم درسکوت شکستم هیچ نگفتم فقط خندیدم برای قلب صبورم...
دلنوشته
۱۴۰۱/۸/۴
ساعت۲۲:۳۳
۱۱.۹k
۰۴ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.