p5
p5
از زبان پدر یونگی
فهمیدم یونگی با دختر کیم دوست شده شاید این ی فرصت خوب باشه
از زبان ات
با صدای در از خواب پا شدم گفتم بیا تو خدمتکار اومد داخل که گفت
بانوی جوان امروز مدرسه تعطیل هست نیاز نیست برید مدرسه
+باشه میتونی بری ا راستی برام وافل درست کنین
چشم بانوی جوان
رفت از جام پا شدم رفتم لباسای باشگامو پوشیدم وسایل مورد نیاز رو برداشتم روتین پوستیمو کردم ولی ارایش نکردم (پوست ات خیلی صافه و تمیز دیگه خودتون میدونید چجوری) رفتم پایین صبحانمو خوردم رفتم سمت ماشینم و حرکت کردم به سمت باشگام (اینم بگم ات گواهینامه داره ماشینشم بنزه خاکستریه
از زبان یونگی
امروز تعطیل بود خیلی وقت بود باشگاه نرفته بودم تصمیم برم پا شدم کارای لازمو کردم و سایلمو برداشتم رفتم پاین سر میز نشستم که پدرم رو به من کرد و گفت
=کار خوبی کردی با دختر کیم دوست شدی
_پدر من...
=لازم نیست توضیحبدی رابطتو باهاش خوب کن این ی فرصت خوبه تا از طریقدختر کیم کیم رو بکشیم پایین
_ولی پدر.....
=همین که گفتم _چشم
پا شدم رفتم سمت موتورم و رفتم باشگاه موطورمو پارک کردم ک ی بنز کنارم پارک کرد و ی دختر ازش پیاده شد که دیدم اته
از زبان ات
رسیدم ماشینو پارک کردم پیاده شدم و با یونگی مواجهذشدم رفتم پیشش و گفتم
+اینجا چیکار میکنی؟
_اومدم باشگاه
+اینجا _اوهوم+منم
_اع پس بیا باهم بریم رفتیم داخل
۲ساعت بعد
از باشگاه خارج شدیم که یونگی گفت
_امشب چیکاره ای
+هیچ کاره
_پس باهم بریم شهر بازی
+اوکی😁
شب
از زبان ات
ساعت داشت ۶میشد رفتم اماده شدم و یونگی بهم پیم داد که پایینم بیا رفتم پایین که با پدرم که جلو در وایساده بود مواجه شدم که گفت
"کجا
+بیرون
"با کی
+دوستام
"اها اوکی برو
+اوکی ولی اون ادم عینکی رو نفرست دنبالم کنه چون دیده میشه یکی جدیدشو بفرست
"مثل خودم خیلی تیزی فقط یادت باشه عاشق یونگی نشو
+تو چطور فهمیدی
"هه یادت رفته ی مافیام
+اوک باش بای
رفتم بیرون یونگی به ماشین تکیه داده بود رفتم پیشش و سوار ماشین شدیم و رفتیم شهر بازی
پارت بعدی ۷تا لایک۱۰ کامنت
از زبان پدر یونگی
فهمیدم یونگی با دختر کیم دوست شده شاید این ی فرصت خوب باشه
از زبان ات
با صدای در از خواب پا شدم گفتم بیا تو خدمتکار اومد داخل که گفت
بانوی جوان امروز مدرسه تعطیل هست نیاز نیست برید مدرسه
+باشه میتونی بری ا راستی برام وافل درست کنین
چشم بانوی جوان
رفت از جام پا شدم رفتم لباسای باشگامو پوشیدم وسایل مورد نیاز رو برداشتم روتین پوستیمو کردم ولی ارایش نکردم (پوست ات خیلی صافه و تمیز دیگه خودتون میدونید چجوری) رفتم پایین صبحانمو خوردم رفتم سمت ماشینم و حرکت کردم به سمت باشگام (اینم بگم ات گواهینامه داره ماشینشم بنزه خاکستریه
از زبان یونگی
امروز تعطیل بود خیلی وقت بود باشگاه نرفته بودم تصمیم برم پا شدم کارای لازمو کردم و سایلمو برداشتم رفتم پاین سر میز نشستم که پدرم رو به من کرد و گفت
=کار خوبی کردی با دختر کیم دوست شدی
_پدر من...
=لازم نیست توضیحبدی رابطتو باهاش خوب کن این ی فرصت خوبه تا از طریقدختر کیم کیم رو بکشیم پایین
_ولی پدر.....
=همین که گفتم _چشم
پا شدم رفتم سمت موتورم و رفتم باشگاه موطورمو پارک کردم ک ی بنز کنارم پارک کرد و ی دختر ازش پیاده شد که دیدم اته
از زبان ات
رسیدم ماشینو پارک کردم پیاده شدم و با یونگی مواجهذشدم رفتم پیشش و گفتم
+اینجا چیکار میکنی؟
_اومدم باشگاه
+اینجا _اوهوم+منم
_اع پس بیا باهم بریم رفتیم داخل
۲ساعت بعد
از باشگاه خارج شدیم که یونگی گفت
_امشب چیکاره ای
+هیچ کاره
_پس باهم بریم شهر بازی
+اوکی😁
شب
از زبان ات
ساعت داشت ۶میشد رفتم اماده شدم و یونگی بهم پیم داد که پایینم بیا رفتم پایین که با پدرم که جلو در وایساده بود مواجه شدم که گفت
"کجا
+بیرون
"با کی
+دوستام
"اها اوکی برو
+اوکی ولی اون ادم عینکی رو نفرست دنبالم کنه چون دیده میشه یکی جدیدشو بفرست
"مثل خودم خیلی تیزی فقط یادت باشه عاشق یونگی نشو
+تو چطور فهمیدی
"هه یادت رفته ی مافیام
+اوک باش بای
رفتم بیرون یونگی به ماشین تکیه داده بود رفتم پیشش و سوار ماشین شدیم و رفتیم شهر بازی
پارت بعدی ۷تا لایک۱۰ کامنت
۹.۸k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.