LAST BREATH

LAST BREATH





ازش خواست که بیاد توی اتاقش

-خوبه که اومدی کیم

تهیونگ: بفرمایید قربان

-هوم میدونی که بهت اعتماد دارم نه؟
ازت میخوام یه ماموریتی رو انجام بدی

تهیونگ: میشنوم

-ازت میخوام یکیو بکشی

تهیونگ با شنیدن این حرف تنش لحظه ای لرزید
درسته که اون مافیاست و فقط ممکنه به بقیه آسیب بزنه
ولی تاحالا کار قتل نکرده بود

تهیونگ: قتل؟

-درسته قتل

تهیونگ:..ک...کی؟

-ترسیدی کیم؟
میدونم دفعه اولته ولی کارت خیلی سادس

تهیونگ: چیکار باید کنم؟

-مشخصات یه دختری رو بهت میدم
توی پیدا کردن با شنیدن مشخصات خیلی خوبی
تعقیبش کن با ماشین
هرجایی که احساس کردی میخواد از خیابون رد بشه گازشو بگیر و بهش بزن
همین

تهیونگ عرق کرده بود
سری تکون داد و از اتاق رفت بیرون
همینجور توی فکر بود...

شب شد
با توجه به مشخصات دختر رو پیدا کرد
همینجور آروم تعقیبش میکرد
ولی از شانسش دختر همش توی پیاده رو راه میرفت که اخر رفت توی یه کافه
مجبور شد منتظرش بمونه

دیگه نیمه شب بود
تقریبا ساعت 1 شب بود از کافه اومد بیرون
خیابون خلوت بود و هیچکس نبود
انگاری دختره مست کرده بود توی حال خودش نبود

میخواست از خیابون رد شه
کسیم نبود
پس از فرصت استفاده کرد و گازشو گرفت و زد به دختر

شیشه ماشینش شکست و خونی شد
یه لحظه از تعجب که اینکارو کرده چشماش گرد شد

ولی خنثی از ماشین پیاده شد و جنازه دختر رو جلوی ماشینش دید
گوشیشو دراورد و از جنازه عکس گرفت و برای رییس فرستاد
_قربآن عملیات انجام شد

بعد سه دقیقا رییسش جواب داد

-احمق تو به یه دختر اشتباه زدی

با دیدن این پیام رنگش پرید اون توی تشخیص مشخصات خوب بود ولی ایندفعه اشتباه کرده بود
اولین قتل و اشتباه ترین قتل!
-
پآیآن
دیدگاه ها (۱)

-@llarosa@xelra

درخواستی حرفی چیزی داشتینتوی کامنتا میشنوم

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱معرفی :ا.ت یه دختر ۲۰ ساله از بوسا...

پارت : ۶۰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط