(ــــــ♡ــــــ)

قسمت این بود که من با تو معاصر باشم
تا در این قصه ی پر حادثه حاضر باشم
تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم
دیدگاه ها (۰)

«به کجا چنین شتابان؟»گَوَن از نسیم پرسید«دلِ من گرفته زینجاه...

ای دل به صبر کوش که هر چیز بگذردزین حبس هم مرنج که این نیزبگ...

آرامش یعنی؛قایق زندگیت رادست کسی بسپاری کهصاحب ساحل آرامش اس...

حضرت مولانا

مثل آن‌لحظه که حفظ غمِ‌ظاهر سخت استماندن چشم به دنبال مسافر ...

🌱🍒ناز چشمانت نهاده ... عشق بر سیمای تو...سر خوشم چون پروریدم...

سلام خدمت دوستان مدتی بستری بودم ، و نتونستم فعال باشم اما.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط