گفتم

- گفتم :
- کی می‌دونه فردا چی قراره بشه!
اگه جنگ بشه چی؟!
خندید، گفت:
± میترسی؟
دستامو پیچیدم دور خودمو سرمو گذاشتم رو زانوم . .
- تو نمی‌ترسی؟
نگاه ازم گرفت ؛
± نه! هرکی یجوری می‌میره دیگه؛
ما هم اینجور .
از پشت پرده‌یِ اشک تار می‌دیدمش .
- فکر کن مرگِ عزیزاتو به چشم بیینی و نتونی کاری کنی . .
ترسناکه دیگه! نیست؟!
نفسشو سنگین داد از سینه بیرون .
± رسمِ دنیا همینه ؛ کاریش نمیشه کرد . .
اما میشه قبل اینکه از دست بدیم همو ؛
هوای همو داشته باشیم .
خوب بخوایم برا هم .
بجنگیم برای حال خوش همدیگه .
از عشق بگیم، از دوست داشتن...
قبل از اینکه دیر بشه ؛
قبل از اینکه از دستِ هم بریم .
چه با جنگ، چه بی جنگ!
سر از روی زانو گرفتم و با بغض گفتم
± دوستت دارما . .
خب؟
لبخند زد.
- از اون دوستت دارمایی که از ترسِ فردای جنگه؟
پاک کردم خیسیِ زیر چشمامو .
± از اون دوستت دارمایی که واقعیه ؛
که همیشگیه، که دِلیه :)!🧡'🎼
- چه با جنگ، چه بی جنگ!

#اصکی_ممنوع
دیدگاه ها (۴)

میگم شایدم هادیانو یکی گروگان گرفته ما خبر نداریم 😐🤣آخه طبیع...

#استوری_جدید_پیمانمگ اینک اینجوری رهامو پیدا کنیم🥲

- همه چیز از یک اتفاق ساده شروع شد ؛ من در ایستگاه مترو نشست...

بوی غم می آید از شهر رسولبوی اشک حیدر و آه بتولآسمانی ها همه...

پارت دو : نامزد اجباری

#رویای #جوانی #پارت-۷دیدم داشت ادا در می آورد و زد زیر خنده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط