عشقم تو در چه حالی
عشقم نوشته بودم یک قصه ی خیالی
در امتداد چشمم در سیر این حوالی
تاسور و ساتِ نازت فریاد سینه ام شد
گردیده حول و حوشم پاییز خشکسالی
دیگر نمانده در دل حسی برای ماندن
از هر چه آرزو بود این سینه گشته خالی
از رعشه ی لبانم هنگام بوسه بگریز
ترسم تو را بگیرد این برق اتصالی
از رنگ رفتن تو حالِ دلم به هم خورد
پرسیدن عیب نبود عشقم تو در چه حالی ؟؟
محمد خوش بین
در امتداد چشمم در سیر این حوالی
تاسور و ساتِ نازت فریاد سینه ام شد
گردیده حول و حوشم پاییز خشکسالی
دیگر نمانده در دل حسی برای ماندن
از هر چه آرزو بود این سینه گشته خالی
از رعشه ی لبانم هنگام بوسه بگریز
ترسم تو را بگیرد این برق اتصالی
از رنگ رفتن تو حالِ دلم به هم خورد
پرسیدن عیب نبود عشقم تو در چه حالی ؟؟
محمد خوش بین
۶.۷k
۱۹ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.