عاشقانه های شبنم
نیمه های شب که دل گم کرده راه خانه را
باز افسون کرده یادش این دل دیوانه را
بی تو من تنهاترینم ،بهترینم ،بیخیال
از تو پنهان نیست ،میبینی دل ویرانه را ؟!
شکوه از ایام داری ،دردمان هردو یکی ست
نور چشمان منی،روشن کن این کاشانه را
شعر من با خود هزاران نکته دارد ای رفیق
باز کن چشم بصیرت، آن سیه دردانه را
از خودم بیخود شدم ،یا که خیالاتی شدم
مست مستم سر کشیدم آخرین پیمانه را
باز افسون کرده یادش این دل دیوانه را
بی تو من تنهاترینم ،بهترینم ،بیخیال
از تو پنهان نیست ،میبینی دل ویرانه را ؟!
شکوه از ایام داری ،دردمان هردو یکی ست
نور چشمان منی،روشن کن این کاشانه را
شعر من با خود هزاران نکته دارد ای رفیق
باز کن چشم بصیرت، آن سیه دردانه را
از خودم بیخود شدم ،یا که خیالاتی شدم
مست مستم سر کشیدم آخرین پیمانه را
۸.۱k
۳۱ تیر ۱۴۰۳