وقتی پسر قلدر مدرسه مدام اذیتت میکنه...

PART TWENTY FIVE

قطع کرد و کامل شل شد و تهیونگ شکه نگهش داشت که نخوره زمین
ته: چته کوه کندی؟
ا.ت: ارحححح
ته: (خنده)بیا بریم یچی بخوریم
ا.ت: باشه...منو ببر من نمیتونم راه برم
ته: نوچ میگم مامانت دیگه زنگمون نزنه
....
جیمین: چی؟
کوک: اره تهیونگ امروز صبحی پیام داده که خاستگاری موفق بوده
جیمین: جدی؟
کوک: اره
جیمین: حالا منطقی شد
کوک: چی
جیمین: تهیونگ صبحی به منم پیام داد که بیا یه سفر بریم گفت یونا رو بیارم با خودم
کوک: ....(صدای پیامک)حلال زادس به منم پیام داده میگه یه سفر چطوره سول هم بیار
جیمین: میگی چیکار کنیم
کوک: من که میام ولی سول رو نمیدونم
جیمین: خو تو بپرس ازش...یونا تو با ما میای؟میخوایم با ا.ت تهیونگ کوک و سول بریم سفر(رو به یونا)...کوک کوک
کوک: ها
جیمین: یونا قبول کرد تو به سول بگو خبرشو تو گروهمون بده
کوک: لاشه داداش خداحافظ
....
ا.ت: چی؟؟؟!!!(دهن پر)
تهیونگ: هی کرم کردی دختر
ا.ت: خب یعنی چی چرا اینقدر یهویی
ته: یهویی نیست من با بچها هماهنگ کردم
ا.ت: کی میریم؟
تهیونگ: فردا...میای دیگه؟همش بخاطر توعها
ا.ت: با مامانم صحبت میکنم
ته: باشه نهارتو بخور عشقم
....
ویو فردا
مادر ا.ت با اینکه نمیخواست اما رضایت داد که ا.ت بره سفر و ا.ت به یونگی ماجرا رو گفت اما یونگی بی هیچ حرفی قطع کرد و این داشت ا،تو اذیت میکرد میدونست چقدر حس بدیه که یکی وابستت کنه و بره
چمدونا رو توی صندوق گذاشت و نشست تو ماشین
ته: بربم؟
ا.ت: بریم
سه تا ماشین حرکت کردن چون مقصود تهیونگ در نظر گرفته بودجلو تر بود...تقریبا هوا تاریک شده بود
ویو ا.ت
بشدت خوابم میومد ولی باید بیدار بمونم تا تهیونگ خواب نره
ا.ت: ببینم قهوه میخوری؟
ته: اره بده
قهوه ۸۰ درصد زدم و دادم بهش مطمئنم که حالا حالا ها بیدار میمونه
ته: بیبی
ا.ت: جونم
ته: یچیز بده رو پات رو اعصابه
ا.ت: پاهام؟
نگاهی به پام کردم...حالا فهمیدم....کفشامو در اوردم و پامو روی تهیونگ دراز کردم که بی حرف یوی رو تو مشتش گرفت و روش هی دست می‌کشید
ا.ت: ددی
ته: هوم
ا.ت: چرا مسافرت
ته: عوممم وقتی فک میکنم جز خاطره بد چیزی یادم نمیاد من زدمت بی اجازت دست بهت گرفتم به گریه انداختمت...لباساتو خراب کردم میخواستم یه بار خاطره خوش داشته باشیم
ا.ت: خب... نه همیشه هم اینجور نبوده ما با هم حرف زدیم و کلی یکی به دو های کیوت داشتیم و وقتی تو بغلم میکردی وجود گرمت بهم اون ارامشو میداد....همش میگفتم کاس این بغلا بی هوس بود
تهیونگ خنده ای زد
ته: میدونی پسرا اینجوری ابراز علاقه میکنن
ا.ت: میدونم..شاید یکم دیر فهمیده باشم اما میدونم دیگه که چقدر دوست پسر اذیتم کرده و دوستم داشته
ته: هی تو هم منو خیلی اذیت کردی
ا.ت: مثل برق از جاش پرید و جواب داد
ا.ت: من؟؟کی
تهیونگ چپ چپ بهش نگاه کرد
ته عمه من یه....
۴۰❤️💋
بیاید کامنتا
دیدگاه ها (۱۴)

وقتی پسر قلدر مدرسه مدام اذیتت میکنه...

وقتی پسر قلدر مدرسه مدام اذیتت میکنه...

وقتی پسر قلدر مدرسه مدام اذیتت میکنه...

وقتی پسر قلدر مدرسه مدام اذیتت میکنه...

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط