نشسته ای لب بامی و پَر نمی گیری
نشستهای لب بامی و پَر نمیگیری
سراغی از من آسیمهسر نمیگیری
چقدر روز و شبم بگذرد به بیخبری
چه کردهام که تو از من خبر نمیگیری
پی سرابِ تو از پا درآمدم، ای عشق
تو دست تشنهلبان را مگر نمیگیری
درخت پیرم و باید به خاک تن بدهم
چرا به دست جوانت تبر نمیگیری
به فرض اینکه بخواهی به آتشم بکشی
جرقهای و از این بیشتر نمیگیری
سراغی از من آسیمهسر نمیگیری
چقدر روز و شبم بگذرد به بیخبری
چه کردهام که تو از من خبر نمیگیری
پی سرابِ تو از پا درآمدم، ای عشق
تو دست تشنهلبان را مگر نمیگیری
درخت پیرم و باید به خاک تن بدهم
چرا به دست جوانت تبر نمیگیری
به فرض اینکه بخواهی به آتشم بکشی
جرقهای و از این بیشتر نمیگیری
۱۵.۴k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.