پرنس کیم
پرنس کیم
پارت هجدهم
______
ویو تهیونگ
سایه یه نفر جلو در اومد داشت در رو باز میکرد که ...
که جین سریع دست تهیونگ و گرفت و شروع به دویدن به یه سمت دیگه ته هم دست کوک رو گرفت پشت یه کمد کتاب ها که جای زیاده داشت رفت
_تو از کجا اینجا ها رو میشناسید ؟!
@جین:هیشش ...صدامون رو میشنون
&پدر تهیونگ: خب اینجا کسی نیست ...چیشد نامه رو رسوندی ؟!
؟؟؟؟: بله قربان رسوندم
&خب!
؟؟؟؟؟:یه پسر اومد و نامه رو گرفت ...گفت که پیشش زندگی میکنم و نامه رو بهش میدم
& مطمئنی؟!
؟؟؟؟؟:بله قربان ...مشخاصتش رو کامل گفت
&خوبه ...بهتر بریم
بعد از رفتن امپراطور اومدن بیرون
_نامه ؟! به کی باید میرسوند؟!
#احتمالا یه شخصیه که پدرت اون رو مخفی نگه داشته
ویو ا.ت
تو جنگل های ژاپن راه میرفتیم ...
+هیچ خبری نیست
#جیمین:مگه نگفتی اینجان...شاید قانونشون همینه
+نمیدونم ...باید ولی پیداش کنم
#ببینم اصلا این جانگ هوسوک که هست که ما باید دنبالش بگردیم؟!
+نمیدونم ...ولی فکر کنم یه ربطی به امپراطور داره دیگه
#نکنه ...فامیلی چیزیه ؟!
+ببینم چیزی زدی پسر ؟!...فامیل امپراطور و خلافکار و راهزن ؟!,
#خب...میشه دیگه
+هی خداا
بعد از دو ساعت راه رفتند هیچی پیدا نکردن
+هیچی نیست ...بیا بریم
ویو ؟؟
✓چیشد؟؟
¶رفتند قربان
✓خوبه...حواست باشه اگر دوباره اومدن کاری بهشون نداشته باشید ...
¶ولی چرا؟!
✓فعلا بزار فکر کنه کسی اینجا ها نیست و ما امید بشه
¶چشم ...
✓خوبه ...میتونی بری
از اتاق بیرون رفت و دور آتیشی که سرباز ها درست کرده بودن نشست
ویو ا.ت
باید اونجا باشند ...نمیشه که ...مگه مردم نگفتند اونجان ؟؟
#ا.ت خوب ...شاید مردم اشتباه گفتند
+نه ...یه جای کار میلنگه
پرش زمانی به یک ماه بعد
تو این یک ماه پدر تهیونگ فهمید که ته به یه چیزی شک داره و داره با ته کل کل میکنه
ا.ت هنوز نتوانسته جیهوپ رو پیدا کنه ولی ...آخر چی میشه ؟! تهیونگ میمیره ؟! ا.ت جیهوپ رو پیدا میکنه ؟! جیمین واقعا برادر یونا هست ؟!...یا جیهوپ واقعا راهزنه و امپراطور رو نمیشناسه ؟!
جیهوپ کی هست ؟! یه راهزن ؟! یه اشراف زاده؟! یا یه افسر ؟!
ویو تهیونگ
امروز قرار بود با اون مرده که ماه پیش تو کتابخانه با پدرم بود ملاقات کنیم تا همه حقیقت و واقعیت رو به ما بگه سمت محل قرار حرکت کردیم بعد از ده دقیقه رسیدیم ...اما با صحنه ای که دیدم خون تو رگ هام منجمد شد ...آخرین سر نخ از بین رفت ...دیگه نمیتونم ا.ت رو پیدا کنم که...
نظر یادت نره رفیق!!
پارت هجدهم
______
ویو تهیونگ
سایه یه نفر جلو در اومد داشت در رو باز میکرد که ...
که جین سریع دست تهیونگ و گرفت و شروع به دویدن به یه سمت دیگه ته هم دست کوک رو گرفت پشت یه کمد کتاب ها که جای زیاده داشت رفت
_تو از کجا اینجا ها رو میشناسید ؟!
@جین:هیشش ...صدامون رو میشنون
&پدر تهیونگ: خب اینجا کسی نیست ...چیشد نامه رو رسوندی ؟!
؟؟؟؟: بله قربان رسوندم
&خب!
؟؟؟؟؟:یه پسر اومد و نامه رو گرفت ...گفت که پیشش زندگی میکنم و نامه رو بهش میدم
& مطمئنی؟!
؟؟؟؟؟:بله قربان ...مشخاصتش رو کامل گفت
&خوبه ...بهتر بریم
بعد از رفتن امپراطور اومدن بیرون
_نامه ؟! به کی باید میرسوند؟!
#احتمالا یه شخصیه که پدرت اون رو مخفی نگه داشته
ویو ا.ت
تو جنگل های ژاپن راه میرفتیم ...
+هیچ خبری نیست
#جیمین:مگه نگفتی اینجان...شاید قانونشون همینه
+نمیدونم ...باید ولی پیداش کنم
#ببینم اصلا این جانگ هوسوک که هست که ما باید دنبالش بگردیم؟!
+نمیدونم ...ولی فکر کنم یه ربطی به امپراطور داره دیگه
#نکنه ...فامیلی چیزیه ؟!
+ببینم چیزی زدی پسر ؟!...فامیل امپراطور و خلافکار و راهزن ؟!,
#خب...میشه دیگه
+هی خداا
بعد از دو ساعت راه رفتند هیچی پیدا نکردن
+هیچی نیست ...بیا بریم
ویو ؟؟
✓چیشد؟؟
¶رفتند قربان
✓خوبه...حواست باشه اگر دوباره اومدن کاری بهشون نداشته باشید ...
¶ولی چرا؟!
✓فعلا بزار فکر کنه کسی اینجا ها نیست و ما امید بشه
¶چشم ...
✓خوبه ...میتونی بری
از اتاق بیرون رفت و دور آتیشی که سرباز ها درست کرده بودن نشست
ویو ا.ت
باید اونجا باشند ...نمیشه که ...مگه مردم نگفتند اونجان ؟؟
#ا.ت خوب ...شاید مردم اشتباه گفتند
+نه ...یه جای کار میلنگه
پرش زمانی به یک ماه بعد
تو این یک ماه پدر تهیونگ فهمید که ته به یه چیزی شک داره و داره با ته کل کل میکنه
ا.ت هنوز نتوانسته جیهوپ رو پیدا کنه ولی ...آخر چی میشه ؟! تهیونگ میمیره ؟! ا.ت جیهوپ رو پیدا میکنه ؟! جیمین واقعا برادر یونا هست ؟!...یا جیهوپ واقعا راهزنه و امپراطور رو نمیشناسه ؟!
جیهوپ کی هست ؟! یه راهزن ؟! یه اشراف زاده؟! یا یه افسر ؟!
ویو تهیونگ
امروز قرار بود با اون مرده که ماه پیش تو کتابخانه با پدرم بود ملاقات کنیم تا همه حقیقت و واقعیت رو به ما بگه سمت محل قرار حرکت کردیم بعد از ده دقیقه رسیدیم ...اما با صحنه ای که دیدم خون تو رگ هام منجمد شد ...آخرین سر نخ از بین رفت ...دیگه نمیتونم ا.ت رو پیدا کنم که...
نظر یادت نره رفیق!!
۹.۱k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.