یه داستان خوندنش زرر نداره
یه داستان خوندنش زرر نداره
به پسری بود که کسی رو نداشت
نه پدر نه مادر
ترکش کرده بودن
با بدبختی تونست رو پا خودش به ایسته
بزرگ شد
توی زندگیش خیلی آدما امدن رفتن
عاشق کسی نشد
همه عاشقش شدن ولی خودش عاشق کسی نشد
تنهای تنها زندگی میکرد
در هفته یه بار به پدر بزرگ مادربزرگش و عموهاش سر میزد
تا اینکه توی یکی از برنامه های اجتماعی با یه دختری آشنا شد
هفته اول فقط دوست بودن
هفته بعدی پسره از دختره خوشش میاد
کم کم پسره شیفته دختره میشه
تا به خودش میاد می بینه ای دل قافل پسره عاشق دختره شده
هرکاری میکنه نمیتونه دختره فراموش کنه
حتی نمیشه یک دقیقه به دختر فکر نکنه
گذشت گذشت تا اینکه
دختره با پسره یه شوخی میکنه
همون دروغ ۱۳
دختره به پسره میگه من با یکی دیگه در ارتباطم
پسره باور میکنه
حالش بد میشه
دختره به پسره میگه شوخی کردم
ولی حال پسره اصلا خوب نشد
تا اینکه فردا پسره به دختره پیام میده دختره تا شب جواب پسره نمیده
پسره خود کشی میکنه
کسی به دادش نمیرسه تا اینکه همسایشون می بینه در خونه بازه
میره داخل و می بینه پسره بیهوش
پسره میبره بیمارستان و به خانوادش خبر میده
ولی کسی نمیاد بیمارستان
پسره فردا به هوش میاد
با خبر میشه که کسی نیومده ملاقاتش
بیاد که از دختره خبر بگیره می بینه دختره با یکی دیگه رل زده
حالش بد تر میشه با دختره بهسش میشه
یه بار دیگه خود کشی میکنه اینبار پرستارا جونشو نجات میدن
هرکاری کرد دید نمیتونه بدون دختره زندگی کنه
به پسری بود که کسی رو نداشت
نه پدر نه مادر
ترکش کرده بودن
با بدبختی تونست رو پا خودش به ایسته
بزرگ شد
توی زندگیش خیلی آدما امدن رفتن
عاشق کسی نشد
همه عاشقش شدن ولی خودش عاشق کسی نشد
تنهای تنها زندگی میکرد
در هفته یه بار به پدر بزرگ مادربزرگش و عموهاش سر میزد
تا اینکه توی یکی از برنامه های اجتماعی با یه دختری آشنا شد
هفته اول فقط دوست بودن
هفته بعدی پسره از دختره خوشش میاد
کم کم پسره شیفته دختره میشه
تا به خودش میاد می بینه ای دل قافل پسره عاشق دختره شده
هرکاری میکنه نمیتونه دختره فراموش کنه
حتی نمیشه یک دقیقه به دختر فکر نکنه
گذشت گذشت تا اینکه
دختره با پسره یه شوخی میکنه
همون دروغ ۱۳
دختره به پسره میگه من با یکی دیگه در ارتباطم
پسره باور میکنه
حالش بد میشه
دختره به پسره میگه شوخی کردم
ولی حال پسره اصلا خوب نشد
تا اینکه فردا پسره به دختره پیام میده دختره تا شب جواب پسره نمیده
پسره خود کشی میکنه
کسی به دادش نمیرسه تا اینکه همسایشون می بینه در خونه بازه
میره داخل و می بینه پسره بیهوش
پسره میبره بیمارستان و به خانوادش خبر میده
ولی کسی نمیاد بیمارستان
پسره فردا به هوش میاد
با خبر میشه که کسی نیومده ملاقاتش
بیاد که از دختره خبر بگیره می بینه دختره با یکی دیگه رل زده
حالش بد تر میشه با دختره بهسش میشه
یه بار دیگه خود کشی میکنه اینبار پرستارا جونشو نجات میدن
هرکاری کرد دید نمیتونه بدون دختره زندگی کنه
۲۶.۵k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.