عاشقانه

من درد را به حجم نبودت شناختم
در کوره های سرخ خیالت گداختم
با سینه ای که غرق تمنای عشق بود
تا انتهای جاده ی بیراهه تاختم
با شوق دیدنت نرسیدم به شهر عشق
در پیچ کوچه های به شب خورده باختم
با اینکه در دلم غم دوری نهفته است
همواره ساز کوک رفاقت نواختم
کاشانه ام به نقطه ی ویران رسید ,, چون
با خشت خام وعده ی تو خانه ساختم
دیدگاه ها (۰)

عاشقانه بیاد بابا😭😭

پندانه روانشناسی

عاشقانه

عاشقانه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط