آرزویم می رود - دکلمه و شعر از آرمان پرناک
برکه آبی پا به آهم، ماهرویم می رود
آه! می بینم به آهی آرزویم می رود
«گندم از گندم بروید» وای بر من پس چه شد؟
هر سپیدی می نویسم شاملویم می رود
من مترسک، من گُنه کاری که جرمش عاشقی ست
دوست دارم گندمت را، دار سویم می رود
فرق دارد باغبان باشی و یا یک رهگذر
باد می آید! کجایی پس که بویم می رود
نفت خویم فتنه گر! برخیز! قلبم قلب توست
های کاشانی تبم! دریاب! خویم می رود
من به خالت دین عوض کردم تو ای هندوتبار
شک «به فانوسم نکن» تا کورسویم می رود
چترِ امروزم گرفتی، خیسِ فرداها شدم
شهرِ ایرانم که باران کو به کویم می رود
چشمه سارم، پای من چشمانِ تشنه منتظر
آب از چشمم روان شد، آبرویم می رود
آرزو کردم که باشی تا بماند زندگی
آه! می بینم به آهی آرزویم می رود...
آرمان پرناک
آه! می بینم به آهی آرزویم می رود
«گندم از گندم بروید» وای بر من پس چه شد؟
هر سپیدی می نویسم شاملویم می رود
من مترسک، من گُنه کاری که جرمش عاشقی ست
دوست دارم گندمت را، دار سویم می رود
فرق دارد باغبان باشی و یا یک رهگذر
باد می آید! کجایی پس که بویم می رود
نفت خویم فتنه گر! برخیز! قلبم قلب توست
های کاشانی تبم! دریاب! خویم می رود
من به خالت دین عوض کردم تو ای هندوتبار
شک «به فانوسم نکن» تا کورسویم می رود
چترِ امروزم گرفتی، خیسِ فرداها شدم
شهرِ ایرانم که باران کو به کویم می رود
چشمه سارم، پای من چشمانِ تشنه منتظر
آب از چشمم روان شد، آبرویم می رود
آرزو کردم که باشی تا بماند زندگی
آه! می بینم به آهی آرزویم می رود...
آرمان پرناک
۳.۲k
۰۵ مرداد ۱۴۰۱