ای کاش یکی از ما که من باشم
ای کاش یکی از ما که من باشم
میمرد تاا ینچنین که حالا هر دو
نفرمان به آن گرفتار شده ایم نمیشد ...
ای وااای برما اگر این چیزی که چندشب اشت ذهنم را درگیر کرده درست باشد ،نمیدانم چقدردرست است اما گمان میکنم توهم دلتنگ شده ای ،
زبانم نمیچرخد که بگویم اما میگویم نکند توهم دلتنگ شده ای واما غرورت یا هرچیز دیگری اجاره ابراز انرا نمیدهد ،نکند تو هم به اندازه من دلتنگی میکنی وبیقراری اما سکوت کرده ای تا من ناز شیرین تورا بکشم ؟بمن که دلتنگی سالهاکودنم کرده بگو آیا چنین است ؟یعنی من آنقدرناتان شده ام که دلتنگیت را نتوانستم بفهم 😔
کجایی،چه میکنی اگر اینچنین است فراموش نکن که چقدردوستت دارمو و برام عزیزی
بیاد بیاور مرا که چطور میستودمت در ترانه ها ودرخلوت شبهایمان ،من همانم هنوز،همانقدرصمیمی همانقدر برای تومهربان بادلی به وسعت اقزانوسها تنگ شده ،باچشمهایی که در انتظارت کم سوشده ،دردانه من مبادا به غرور زیبایت دست بزنی که درچشم من باشکوه است فقط اشارتی کن تا من به پای توبشکنم هرچه را که بخواهددر من مانع از رسیدن ووصل توباشد،بیا بدور بریزیم تلخیهارا انچنان که انگار نبوده اند،بیا انتقاماین سالهایی که ناجوانمردانه دلتنگمان کرد را از روزگاربگیریم وهمدیگررادرآغوش بگیریم ،من راه را گم کرده ام مهربانم ،ازبس تنهایی کشیده ام هوش وحواسمرا ازدست داده ام فقط میدانم کسیرا بسیار دوست میدارم وباید تااخرین نفسم به پای این دوست داشتن بمانم ،کمکم کن اگر توهمدلتنگی که وقت اندک است ،من تورا نمیدانم اما من به بودنت محتاجم ونیازمندخودت را از من دریغ نکن ماه من...
#خانبیان
۱۴۰۱/۱۱/۲۲
ساعت:۳:۵۹بامداد
آخرین خیالهای من که...
میمرد تاا ینچنین که حالا هر دو
نفرمان به آن گرفتار شده ایم نمیشد ...
ای وااای برما اگر این چیزی که چندشب اشت ذهنم را درگیر کرده درست باشد ،نمیدانم چقدردرست است اما گمان میکنم توهم دلتنگ شده ای ،
زبانم نمیچرخد که بگویم اما میگویم نکند توهم دلتنگ شده ای واما غرورت یا هرچیز دیگری اجاره ابراز انرا نمیدهد ،نکند تو هم به اندازه من دلتنگی میکنی وبیقراری اما سکوت کرده ای تا من ناز شیرین تورا بکشم ؟بمن که دلتنگی سالهاکودنم کرده بگو آیا چنین است ؟یعنی من آنقدرناتان شده ام که دلتنگیت را نتوانستم بفهم 😔
کجایی،چه میکنی اگر اینچنین است فراموش نکن که چقدردوستت دارمو و برام عزیزی
بیاد بیاور مرا که چطور میستودمت در ترانه ها ودرخلوت شبهایمان ،من همانم هنوز،همانقدرصمیمی همانقدر برای تومهربان بادلی به وسعت اقزانوسها تنگ شده ،باچشمهایی که در انتظارت کم سوشده ،دردانه من مبادا به غرور زیبایت دست بزنی که درچشم من باشکوه است فقط اشارتی کن تا من به پای توبشکنم هرچه را که بخواهددر من مانع از رسیدن ووصل توباشد،بیا بدور بریزیم تلخیهارا انچنان که انگار نبوده اند،بیا انتقاماین سالهایی که ناجوانمردانه دلتنگمان کرد را از روزگاربگیریم وهمدیگررادرآغوش بگیریم ،من راه را گم کرده ام مهربانم ،ازبس تنهایی کشیده ام هوش وحواسمرا ازدست داده ام فقط میدانم کسیرا بسیار دوست میدارم وباید تااخرین نفسم به پای این دوست داشتن بمانم ،کمکم کن اگر توهمدلتنگی که وقت اندک است ،من تورا نمیدانم اما من به بودنت محتاجم ونیازمندخودت را از من دریغ نکن ماه من...
#خانبیان
۱۴۰۱/۱۱/۲۲
ساعت:۳:۵۹بامداد
آخرین خیالهای من که...
۲.۲k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.