طبیبم باش...
یه وقتایی تو زندگی به جایی از اندوه
میرسی که هیچ کاری از دستت برنمیاد برای خودت ،وفقط میشینی ونگاه میکنی
ومثل شمع بیصدا اب میشی ،اشک میریزی واشک میریزی ...
چرا ما ادما وقتی کسیو میشناسیم به خلق وخوی اون ادم اگاه میشیم بجای اینکه کنارش بمونیم وهمراهش باشم
رهاش میکنیم ،چرا پیش خودمون تصور نمیکنیم اگر ما جای اون ادم بودیم اونعم ایا باما اینکارو میکرد ،ایا ادمی که رهاشده رو نمیبینیم که چطور مثل یک طفل معصوم که مادرشو گم کرده سرگردونه ،چطور میشه که ادما میبینن که کسیو که رهاکردن همونی بوده که اگرجانشو طلب میکردن نگفته فدامیکردهمونی که ناب ترین دوستت دارم هارو گفت وحالا بااینکه سالهاگذشته اما اون ادم هنوز گنگ وگیجه هنوز باور نداره هنوز منتظره کی قراره بفهمیم این چیزی که داره تباه میشه عمر اون ادمه که در تلخترین ودرد اورترین حالتش تباه میشه ،چطورمیشه نادیده گرفت واهمیت نداد مگر ماهمون ادمهایی نیستیم که ازخدا خواستیم کسی باشه که بمونه ،کسیکه واقعا عاشق باشه پس چی شداون همه شور وشیدایی ...
هیچ ادمی بعد ما نمرده اتفاقا یکسری هاشون با بودنمون ترکمون کردن اما ایااین انصافه که ما هلاک کسی بشیم که ترکمون کرد وتشنه بخون اونیکه رهاش کردیم واون ازنبودمابه چنان ماتمی گرفتارشدکه دیگه چیزی ازش باقی نمونده ...
بیاییدیه کم معرفت نشون بدیم اون ادم یه بغض سنگینی توی گلو وسینه اش داره که باید کمکش کنیم تخلیه بشه ،بدنیست از دور هم که شده سری به اون بزنیم وببینیم ایا شباهتی به اونروزهاش داره یانه اگه نداشت یکی یکی زخماشو درمان کنیم ...
باور کنیدحتی طاقت یک روز از زندگی اونوهم نداریم اول زخماش مرحم کنیم بعد بازخواستش کنیم ویقین داشته باشیم اون اگه رفتنی بود زمانیکه میتونستو ودرجایگاه مناسبی بودمیرفت نه حالا که ...
اگه عاشق بوده باشی میدونی که عاشقا هیچ درمانی را از هیچکس نمیخوان اما
حاضرندجام زهر را ازدست معشوق بنوشند....
میرسی که هیچ کاری از دستت برنمیاد برای خودت ،وفقط میشینی ونگاه میکنی
ومثل شمع بیصدا اب میشی ،اشک میریزی واشک میریزی ...
چرا ما ادما وقتی کسیو میشناسیم به خلق وخوی اون ادم اگاه میشیم بجای اینکه کنارش بمونیم وهمراهش باشم
رهاش میکنیم ،چرا پیش خودمون تصور نمیکنیم اگر ما جای اون ادم بودیم اونعم ایا باما اینکارو میکرد ،ایا ادمی که رهاشده رو نمیبینیم که چطور مثل یک طفل معصوم که مادرشو گم کرده سرگردونه ،چطور میشه که ادما میبینن که کسیو که رهاکردن همونی بوده که اگرجانشو طلب میکردن نگفته فدامیکردهمونی که ناب ترین دوستت دارم هارو گفت وحالا بااینکه سالهاگذشته اما اون ادم هنوز گنگ وگیجه هنوز باور نداره هنوز منتظره کی قراره بفهمیم این چیزی که داره تباه میشه عمر اون ادمه که در تلخترین ودرد اورترین حالتش تباه میشه ،چطورمیشه نادیده گرفت واهمیت نداد مگر ماهمون ادمهایی نیستیم که ازخدا خواستیم کسی باشه که بمونه ،کسیکه واقعا عاشق باشه پس چی شداون همه شور وشیدایی ...
هیچ ادمی بعد ما نمرده اتفاقا یکسری هاشون با بودنمون ترکمون کردن اما ایااین انصافه که ما هلاک کسی بشیم که ترکمون کرد وتشنه بخون اونیکه رهاش کردیم واون ازنبودمابه چنان ماتمی گرفتارشدکه دیگه چیزی ازش باقی نمونده ...
بیاییدیه کم معرفت نشون بدیم اون ادم یه بغض سنگینی توی گلو وسینه اش داره که باید کمکش کنیم تخلیه بشه ،بدنیست از دور هم که شده سری به اون بزنیم وببینیم ایا شباهتی به اونروزهاش داره یانه اگه نداشت یکی یکی زخماشو درمان کنیم ...
باور کنیدحتی طاقت یک روز از زندگی اونوهم نداریم اول زخماش مرحم کنیم بعد بازخواستش کنیم ویقین داشته باشیم اون اگه رفتنی بود زمانیکه میتونستو ودرجایگاه مناسبی بودمیرفت نه حالا که ...
اگه عاشق بوده باشی میدونی که عاشقا هیچ درمانی را از هیچکس نمیخوان اما
حاضرندجام زهر را ازدست معشوق بنوشند....
۷.۵k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.