گاهی باید سفر کرد از این همه تکرار گاهی باید عبور کرد

گاهی باید سفر کرد، از این همه تکرار. گاهی باید عبور کرد، از کنار درختان ایستاده، از کنار کوه‌های بی‌هدف. گاهی باید گذشت، از کنار آدم‌هایی که از یک جا ماندن و تکرار خسته‌اند. گاهی آنقدر تکرار روزها دلت را میزند، که بی‌هوا بار و بندیل می‌بندی، و خودت را به دستان نوازشگر جاده می‌سپاری. گاهی آدم محتاج میشود به حواس‌پرتی، به تماشای خطوط ممتدی که پشت عبور جاده‌ها جا می‌مانند، و به تو یادآور میشوند که دلتنگی‌ها تمام خواهند شد. گاهی باید تنها سفر کرد، که هیچ چیز به اندازه‌ی یک سکوت طولانی، حال آدم را خوب نمیکند …
دیدگاه ها (۰)

در من دیوانه ایی جا مانده، که دست از دوست داشتنت بر نمی دارد...

‏آدما میتونن تورو از همه چی متنفر کنن؛ از آهنگ مورد علاقت، ا...

«من با چیزی زنده ام که دیگران از آن میمیرند»

"من قصه ی فراق تو را خاک کرده ام.حاصل چه شد؟! جوانه زدی، بیش...

در دل کوهستان سربرآورده ابرهای همیشه‌ای، روستای کوچکی به نام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط