.
.
جوانِ ما را به ش.ه.ا.د.ت رساندید؟ ما همه پشتِ این جوان هستیم!
«دستهایش را مثل صلیب بازکرده بودند و نیمه برهنه روی آسفالت رها بود. صدایش کردم، جوابی نشنیدم اما هنوز ش.ه.ی.د نشده بود...»
این جملات و عبارات که ما رو به حال و هوای روضه میبره، توسط یکی از دوستان روحالله گفته شده بود. دوستی که داشت روز حادثه رو توصیف میکرد.
عشق و علاقه به ش.ه.د.ا توی وجودش بود. نشون به اون نشون که گاهی شبها ساعت سه و چهار بامداد به مزار ش.ه.د.ا.ی گمنام و ش.ه.د.ا.ی مدافع حرم سر میزد.
یه روز وقتی که مادر برای برادر خودش (دایی روحالله) که تازه فوت شده بود، گریه میکرد، روحالله بهش گفت: چرا توی خونه نشستی و گریه میکنی؟ برو کنار مزار ش.ه.د.ا و اشکت رو اونجا خرج کن.
زمان گذشت تا روز تشییع خود روحالله رسید. در حالی که پیکرش روی دست مردم بود، حاضرین میگفتن تنها دفعهای هست که در این مراسمات حاضر میشن و اشک میریزن، بدون اینکه هنوز روضهخوان چیزی گفته باشه.
🇮🇷 @farzandeIRAN_ir
#فرزند_ایران #مفاخر #روحالله_عجمیان
#شهید #شهید_عجمیان #ایران #ایرانی
جوانِ ما را به ش.ه.ا.د.ت رساندید؟ ما همه پشتِ این جوان هستیم!
«دستهایش را مثل صلیب بازکرده بودند و نیمه برهنه روی آسفالت رها بود. صدایش کردم، جوابی نشنیدم اما هنوز ش.ه.ی.د نشده بود...»
این جملات و عبارات که ما رو به حال و هوای روضه میبره، توسط یکی از دوستان روحالله گفته شده بود. دوستی که داشت روز حادثه رو توصیف میکرد.
عشق و علاقه به ش.ه.د.ا توی وجودش بود. نشون به اون نشون که گاهی شبها ساعت سه و چهار بامداد به مزار ش.ه.د.ا.ی گمنام و ش.ه.د.ا.ی مدافع حرم سر میزد.
یه روز وقتی که مادر برای برادر خودش (دایی روحالله) که تازه فوت شده بود، گریه میکرد، روحالله بهش گفت: چرا توی خونه نشستی و گریه میکنی؟ برو کنار مزار ش.ه.د.ا و اشکت رو اونجا خرج کن.
زمان گذشت تا روز تشییع خود روحالله رسید. در حالی که پیکرش روی دست مردم بود، حاضرین میگفتن تنها دفعهای هست که در این مراسمات حاضر میشن و اشک میریزن، بدون اینکه هنوز روضهخوان چیزی گفته باشه.
🇮🇷 @farzandeIRAN_ir
#فرزند_ایران #مفاخر #روحالله_عجمیان
#شهید #شهید_عجمیان #ایران #ایرانی
۱۵.۱k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.