پارت ⁴
پارت ⁴
موضوع: عشق همیشگی من(:
ویو ا.ت
صبح با حالت افتضاحی که داشتم بیدار شدم... دلم بشدت درد میکرد... رومو اینور کردم که دیدم کوک نیست
حتما رفته کمپانی... ولی آخه تازه اولین صبح زندگی مشترکمونه... ای بابا من چرا جوری حرف میزنم انگار از اینکه خوانندس خبری ندارم...کنار تخت یه نامه بود... روش نوشته بود
صبح بخیر بیب(:
صبح وقتی تو خواب بودی از کمپانی زنگ زدن و گفتن کار مهمی دارن منم مجبور شدم برم
ببخشید بیب... چند تا قرص هس اگه دلت درد میکنه بخور... دوست دارم(:
×هعی... عیبی نداره...
رفتم کارامو کردم که ساعت 10 شده بود
رفتم بیرون کمی خرید داشتم وقتی برگشتم ساعت 12 بود
نهار خوردم و یه فیلم گذاشتم
ساعت 5 بود هنوز از کوک خبری نبود
دینگگگگ(گوشیش زنگ خورد)
عه! کوک!
×الو سلام کوک کجایی زنگ نزدی؟!
+ سلام بیب ببخشید امروز خیلی کار دارم نمیتونم بیام امشب دیر برمیگردم
برو پیش مامانت اینا منم برگشتم میام دنبالت
× باشه پس... بای
+بای عشقم
ویو ا.ت
آماده شدم و با ماشینم رفتم خونه مامانم اینا
پدر ا.ت:
خانم!! در میزنن ببین کیه!
مامان ا.ت:
باشه چرا داد میزنی!
×سلاممم مامان جوووننن
مامان ا.ت: سلام دخترم!! چیشده بعد یه روز دلت برامون تنگ شد! یا کوک از دستت خسته شد
× مامان!
اینطور نیست... کوک تو کمپانی کار داشت دیگه دیر میاد خونه منم اومدم اینجا
مامان ا.ت:
باشه دخترم شوخی کردم...
× سلام بابا جوننن!
بابای ا.ت:
سلام دخترم خوش اومدی!
×ممنون
پرش زمانی ساعت 2 شب...
موضوع: عشق همیشگی من(:
ویو ا.ت
صبح با حالت افتضاحی که داشتم بیدار شدم... دلم بشدت درد میکرد... رومو اینور کردم که دیدم کوک نیست
حتما رفته کمپانی... ولی آخه تازه اولین صبح زندگی مشترکمونه... ای بابا من چرا جوری حرف میزنم انگار از اینکه خوانندس خبری ندارم...کنار تخت یه نامه بود... روش نوشته بود
صبح بخیر بیب(:
صبح وقتی تو خواب بودی از کمپانی زنگ زدن و گفتن کار مهمی دارن منم مجبور شدم برم
ببخشید بیب... چند تا قرص هس اگه دلت درد میکنه بخور... دوست دارم(:
×هعی... عیبی نداره...
رفتم کارامو کردم که ساعت 10 شده بود
رفتم بیرون کمی خرید داشتم وقتی برگشتم ساعت 12 بود
نهار خوردم و یه فیلم گذاشتم
ساعت 5 بود هنوز از کوک خبری نبود
دینگگگگ(گوشیش زنگ خورد)
عه! کوک!
×الو سلام کوک کجایی زنگ نزدی؟!
+ سلام بیب ببخشید امروز خیلی کار دارم نمیتونم بیام امشب دیر برمیگردم
برو پیش مامانت اینا منم برگشتم میام دنبالت
× باشه پس... بای
+بای عشقم
ویو ا.ت
آماده شدم و با ماشینم رفتم خونه مامانم اینا
پدر ا.ت:
خانم!! در میزنن ببین کیه!
مامان ا.ت:
باشه چرا داد میزنی!
×سلاممم مامان جوووننن
مامان ا.ت: سلام دخترم!! چیشده بعد یه روز دلت برامون تنگ شد! یا کوک از دستت خسته شد
× مامان!
اینطور نیست... کوک تو کمپانی کار داشت دیگه دیر میاد خونه منم اومدم اینجا
مامان ا.ت:
باشه دخترم شوخی کردم...
× سلام بابا جوننن!
بابای ا.ت:
سلام دخترم خوش اومدی!
×ممنون
پرش زمانی ساعت 2 شب...
۵۸.۸k
۱۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.