یه روز به خودت میای و میبینی عمرت گذشته

یه روز به خودت میای و می‌بینی عمرت گذشته،
فکر کردی، دویدی، جنگیدی، ولی زندگی نکردی.
با هر ترس، یه تیکه از خودت رو کندی…
با هر شک، یه قدم از آرامش دور شدی.
همه‌اش دنبال معنا بودی، اما هیچ‌وقت لحظه رو زندگی نکردی.
فکر کردی وقت داری، ولی وقتت همون‌جا تموم شد
که نشستی و فقط فکر کردی.
حالا یه اسکلت موندی،
روی یه تاب که بین گذشته و آینده تاب می‌خوره.
اما هنوز یه چیز هست…
اون حرکت نرم تاب، اون نسیم خنک،
یادآور اینه که حتی مرگ هم گاهی زندگی رو حس می‌کنه.
پس تا زنده‌ای،
به جای فکر کردن، زندگی کن.
به جای حساب کردن روزهات، با معناشون بساز.
به جای ترس از پایان، شروع کن به بودن.
چون در آخر، هیچ‌کس از فکر کردن نجات پیدا نکرد،
اما خیلیا با یه لحظه زیستن واقعی، جاودانه شدن.

---- مجله احساسات شگفت انگیز ----

#حس_خوب #حال_خوب #آرامش #زندگی_کن #از_زندگی_لذت_ببر #به_آینده_امیدوار_باش #ذهنیت_مثبت #آرامش
دیدگاه ها (۱۱)

عشق همیشه فریاد نمی‌زند...گاهی فقط در سکوتی کوتاه، در تماس د...

می‌گویند عاقل باش، حسابگر باش، منطقی تصمیم بگیر...اما میان ت...

در مسیر زندگی، خیلیا میان و میرن. بعضیا فقط برای یه فصل میان...

رابطه‌ی موفق جایی شروع میشه که «دو نفر» تصمیم می‌گیرن به‌جای...

اگه یه روز با خودت رو به رو بشی چیکار می‌کنی؟ این سوال رو کس...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط