...
...
🎥 از ناسا تا تربیت نیروهای چریکی، این مرد در هر میدانی نابغه بود!
یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستاها میرفت، همراهش بودم. داخل ماشین هدیهای به من داد - اولین هدیهاش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم - خیلی خوشحال شدم و همان جا باز کردم و دیدم روسری است، یک روسری قرمز با گلهای درشت.
من جا خوردم، اما او لبخند زد و به شیرینی گفت: «بچهها دوست دارند شما را با روسری ببینند.» از آن وقت روسری گذاشتم و مانده. من میدانستم بچهها به مصطفی حمله میکنند که چرا شما خانمی را که حجاب ندارد میآوری موسسه، اما برایم عجیب بود که مصطفی خیلی سعی میکرد - خودم متوجه میشدم - مرا به بچهها نزدیک کند.
میگفت: «ایشان خیلی خوبند. این طور که شما فکر میکنید نیست. به خاطر شما میآیند موسسه و میخواهند از شما یاد بگیرند. ان شاءالله خودمان یادش میدهیم.» نگفت این حجابش درست نیست، مثل ما نیست، فامیل و اقوامش آن چنانیاند.
اینها خیلی روی من تاثیر گذاشت. او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برد، به اسلام آورد. نُه ماه، نُه ماه زیبا با هم داشتیم و بعد ازدواج کردیم.
بخشی از کتاب نیمه پنهان ماه به قلم غاده جابر همسر لبنانی شهید مصطفی چمران رو خوندید، البته این تنها خاطره زیبای تعریف شده توسط ایشون در این کتاب نیست، در برش دیگری از این کتاب، غاده جابر به همسرداری شهید چمران اشاره میکنه و میگه:
مامان به او گفت: «شما میدانید این دختر که میخواهید با او ازدواج کنید چطور دختری است؟ این، صبحها که از خواب بلند میشود هنوز رفته که صورتش را بشوید و مسواک بزند، کسانی تختش را مرتب کردهاند، لیوان شیرش را جلو در اتاقش آوردهاند و قهوه آماده کردهاند. شما نمیتوانید با مثل این دختر زندگی کنید، نمیتوانید برایش مستخدم بیاورید این طور که در خانهاش هست.»
مصطفی خیلی آروم گوش داد و گفت: «من نمیتوانم برایش مستخدم بیاورم، اما قول میدهم تا زندهام، وقتی بیدار شد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت.»
شما تا حالا شهید مصطفی چمران رو از این زاویه دیده بودید؟ میدونستید ایشون با همسرش چنین رفتار ایدهآل و درستی داشته؟
🇮🇷 @farzandeIRAN_ir
#فرزند_ایران #مفاخر
#شهید_مصطفی_چمران #شهید_چمران
#ناسا #دانشمند #چمران
🎥 از ناسا تا تربیت نیروهای چریکی، این مرد در هر میدانی نابغه بود!
یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستاها میرفت، همراهش بودم. داخل ماشین هدیهای به من داد - اولین هدیهاش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم - خیلی خوشحال شدم و همان جا باز کردم و دیدم روسری است، یک روسری قرمز با گلهای درشت.
من جا خوردم، اما او لبخند زد و به شیرینی گفت: «بچهها دوست دارند شما را با روسری ببینند.» از آن وقت روسری گذاشتم و مانده. من میدانستم بچهها به مصطفی حمله میکنند که چرا شما خانمی را که حجاب ندارد میآوری موسسه، اما برایم عجیب بود که مصطفی خیلی سعی میکرد - خودم متوجه میشدم - مرا به بچهها نزدیک کند.
میگفت: «ایشان خیلی خوبند. این طور که شما فکر میکنید نیست. به خاطر شما میآیند موسسه و میخواهند از شما یاد بگیرند. ان شاءالله خودمان یادش میدهیم.» نگفت این حجابش درست نیست، مثل ما نیست، فامیل و اقوامش آن چنانیاند.
اینها خیلی روی من تاثیر گذاشت. او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برد، به اسلام آورد. نُه ماه، نُه ماه زیبا با هم داشتیم و بعد ازدواج کردیم.
بخشی از کتاب نیمه پنهان ماه به قلم غاده جابر همسر لبنانی شهید مصطفی چمران رو خوندید، البته این تنها خاطره زیبای تعریف شده توسط ایشون در این کتاب نیست، در برش دیگری از این کتاب، غاده جابر به همسرداری شهید چمران اشاره میکنه و میگه:
مامان به او گفت: «شما میدانید این دختر که میخواهید با او ازدواج کنید چطور دختری است؟ این، صبحها که از خواب بلند میشود هنوز رفته که صورتش را بشوید و مسواک بزند، کسانی تختش را مرتب کردهاند، لیوان شیرش را جلو در اتاقش آوردهاند و قهوه آماده کردهاند. شما نمیتوانید با مثل این دختر زندگی کنید، نمیتوانید برایش مستخدم بیاورید این طور که در خانهاش هست.»
مصطفی خیلی آروم گوش داد و گفت: «من نمیتوانم برایش مستخدم بیاورم، اما قول میدهم تا زندهام، وقتی بیدار شد تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم دم تخت.»
شما تا حالا شهید مصطفی چمران رو از این زاویه دیده بودید؟ میدونستید ایشون با همسرش چنین رفتار ایدهآل و درستی داشته؟
🇮🇷 @farzandeIRAN_ir
#فرزند_ایران #مفاخر
#شهید_مصطفی_چمران #شهید_چمران
#ناسا #دانشمند #چمران
۴۹.۱k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.