مئ توانستم فروپاشئ را درونم اِحساس کنم .
مئتوانستم فروپاشئ را درونم اِحساس کنم .
مانند تکان خوردن یک گل قاصدک در باد . ...
با هر حرکت ناچیزئ ، یکئ دیگر از گلبرگ هآیش خود را آزاد میکرد و در هوا پراکنده مئشد ....
اما مسئله این بود .!!!
اینکه ؛ طوفآن شدیدئ به من هر ثانیه بیشتر از ثانیهئ قبل نزدیک مئشد و اینجا بود که از خود مئپرسیدم ؛
که آیا واقعا در اینجا به اِتمام مئرسم یا به شکل معجزهوارئ میتوانم همچین چیزئ را متوقف کنم ؟
من در سردرگمئِ غلیظی غرق بودم و هر لحظه بیشتر در آن غرق میشدم.... .
مانند تکان خوردن یک گل قاصدک در باد . ...
با هر حرکت ناچیزئ ، یکئ دیگر از گلبرگ هآیش خود را آزاد میکرد و در هوا پراکنده مئشد ....
اما مسئله این بود .!!!
اینکه ؛ طوفآن شدیدئ به من هر ثانیه بیشتر از ثانیهئ قبل نزدیک مئشد و اینجا بود که از خود مئپرسیدم ؛
که آیا واقعا در اینجا به اِتمام مئرسم یا به شکل معجزهوارئ میتوانم همچین چیزئ را متوقف کنم ؟
من در سردرگمئِ غلیظی غرق بودم و هر لحظه بیشتر در آن غرق میشدم.... .
۴.۱k
۲۴ دی ۱۴۰۲