نمیدانم قاب کدام پنجره تو را در آغوش گرفته است

نمیدانم قاب کدام پنجره تو را در آغوش گرفته است؟
نمیدانم کجای این شهر نفس می کشی؟
کدام خیابان قدمهایت را لمس و کدام کوچه تنهایی هایت را نظاره می کند؟
نمیدانم هنوز هم زیر باران قدم میزنی؟

امان از این باران های بی امان؛
بوی باران و حال مبهم پاییز
دلم را هوایی میکند...

زل میزنم به آسمان؛
دلم میخواهد باران تمام صورتم را خیس کند؛
انگار قطره های باران،
بوسه های ریز ریز تو باشد...
اما نه !
تو نامهربان تر از آنی که به بوسه ای بی هوا دلم بربایی...



میخواهم باران تمام صورتم را خیس کند
اما،
این بار نه به هوای بوسه هایت؛
فقط
برای پنهان کردن اشک هایم...

مرجان_یادگار
دیدگاه ها (۶)

تو مرا جان و جهانی 😍 #عکس_نوشته

زیباست دوستداشتنت را میگویم حال آدمی را خوب میکند شبیه خرمال...

قدر این عُمرگران را نه تو دانی و نه مناسب آمال جهان را نه تو...

‏مثل ⁧#حافظ⁩ باشیدکه در وصفنچرال بودن دلبر میگه؛‏دلفریبان نب...

کسی چه میداند،شاید در جهان مُوازیهمین الان من در آغوش توبه خ...

از تو چیز زیادی نمی خواهم...تنها قطعه ای از شرجیِ حنجره ات ر...

خیال بودنت آنقدر شیرین است برای دلم که گاهی اوقاتدست خیالت ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط