نمیدانم قاب کدام پنجره تو را در آغوش گرفته است؟
نمیدانم قاب کدام پنجره تو را در آغوش گرفته است؟
نمیدانم کجای این شهر نفس می کشی؟
کدام خیابان قدمهایت را لمس و کدام کوچه تنهایی هایت را نظاره می کند؟
نمیدانم هنوز هم زیر باران قدم میزنی؟
امان از این باران های بی امان؛
بوی باران و حال مبهم پاییز
دلم را هوایی میکند...
زل میزنم به آسمان؛
دلم میخواهد باران تمام صورتم را خیس کند؛
انگار قطره های باران،
بوسه های ریز ریز تو باشد...
اما نه !
تو نامهربان تر از آنی که به بوسه ای بی هوا دلم بربایی...
میخواهم باران تمام صورتم را خیس کند
اما،
این بار نه به هوای بوسه هایت؛
فقط
برای پنهان کردن اشک هایم...
مرجان_یادگار
نمیدانم کجای این شهر نفس می کشی؟
کدام خیابان قدمهایت را لمس و کدام کوچه تنهایی هایت را نظاره می کند؟
نمیدانم هنوز هم زیر باران قدم میزنی؟
امان از این باران های بی امان؛
بوی باران و حال مبهم پاییز
دلم را هوایی میکند...
زل میزنم به آسمان؛
دلم میخواهد باران تمام صورتم را خیس کند؛
انگار قطره های باران،
بوسه های ریز ریز تو باشد...
اما نه !
تو نامهربان تر از آنی که به بوسه ای بی هوا دلم بربایی...
میخواهم باران تمام صورتم را خیس کند
اما،
این بار نه به هوای بوسه هایت؛
فقط
برای پنهان کردن اشک هایم...
مرجان_یادگار
۲۳.۹k
۱۵ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.