MV Streetlights...!-
MV Streetlights...!-
مثل یک تیر چراغ برق مثل یک تیر چراغ برق از پایان یک روز پر از تنهایی, فقط ایستادم بدون اینکه کاری ازم بر بیاد در میانه ی یک شب تنها، نهایت تلاشم رو میکنم که به روشنی لبخند بزنم نمیخوام هیچکس ببینه چقد ضعیفم برای کسایی که بهم تکیه کردن این یه تناقض ایجاد میکنه تظاهر میکنم که قوی ام تظاهر میکنم آسیب ندیدم تظاهر میکنم هیچ مشکلی وجود نداره فقط میخوام برای یه نفر نیرو بخش باشم نمیتونم بذارم به خاطر من قدرتشون رو از دست بدن جراتشو ندارم جمله ی "میتونی بهم اعتماد کنی" رو جور دیگه ای بگم درد توی اتاق قلبم که هیچ راه خروجی نداره در سکوت رشد میکنه و اونقدر توی خودت نگهش میداری که دیگه بهش عادت میکنی و بی حس میشی فک کنم باز میتونم بیشتر تحمل کنم چون هنوزم میتونم کنترلش کنم مرهم روی زخمم همیشه میوفته با اینکه با عجله گذاشتمش سرجاش ولی بازم سریع کنده شد و زخمم سر باز کرد بارونی که روی سقفی که داغون شده با شدت ضربه میزنه و منو به خوبی میشناسه، از تک تک شکاف ها عبور میکنه قبل اینکه از هوش برم به یه نفر نیاز دارم یه کسی که دوباره ازم بپرسه همه چی اوکیه؟ خواهش میکنم، کسی نیست؟ مثل یه تیر چراغ برق، مثل یه تیر چراغ برق درمیانه ی یک شب تنها هنوزم روشن به نظر میام بعد از پایان یک روز پر از تنهایی، فقط ایستادم بدون اینکه کاری ازم بر بیاد در میانه ی یک شب تنها، نهایت تلاشم رو میکنم که به روشنی لبخند بزنم نمیتونم به چیزی تکیه کنم، خودم انتخاب کردم که روی پای خودم وایسم ولی الان که دارم میلرزم، آخه دستم رو به سمت کی دراز کنم؟ اونم جلوی رفیقی که همیشه دستمو دور گردنش مینداختم شونه هام داره (از فشار) بیشتر و بیشتر خم میشه ولی کی اهمیت میده؟ نمیتونم بذارم معلوم شه، نمیتونم بذارم هیچکدومش معلوم شه و دردی که نتونستم بروزش بدم شروع به سرزنش کردنم میکنه همینطور که نفس کشیدن توی این هوای تیره و ناگرفته رو ادامه میدم دیگه سختی این شرایط داره از تحملم خارج میشه و برای یکم هوا به نفس نفس میوفتم آخرشم چیزایی اذیتم میکنه که اصلا نباید برام مهم باشن و اونچیزای بی اهمیت با اینکه نباید ارزشی داشته باشن برام مهم میشن با اینکه چشم مردم روم نیست ولی سنگینی نگاهشون رو حس میکنم فکر اینکه به نگاه کردن بهم ادامه بدن و حس هایی رو که توی خودم مخفی کرده بودم کم کم معلوم بشه میترسونتم منو میترسونهمثل یه تیر چراغ برق مثل یه تیر چراغ برق میترسم میترسم بعد از پایان یک روز سرشار از تنهایی، فقط ایستادم بدون اینکه کاری ازم بر بیاد
Changbin...! 💙🐇🐖
Dwaekki...!💙🐇🐖
˚˙༓࿇༓˙˚˙༓࿇༓˙˚˙༓࿇༓˙˚
#Stray_kids
#Bang_Chan
#Lee_know
#Changbin
#Huynjin
#Han
#Felix
#Seungmin
#I_N
#YV
مثل یک تیر چراغ برق مثل یک تیر چراغ برق از پایان یک روز پر از تنهایی, فقط ایستادم بدون اینکه کاری ازم بر بیاد در میانه ی یک شب تنها، نهایت تلاشم رو میکنم که به روشنی لبخند بزنم نمیخوام هیچکس ببینه چقد ضعیفم برای کسایی که بهم تکیه کردن این یه تناقض ایجاد میکنه تظاهر میکنم که قوی ام تظاهر میکنم آسیب ندیدم تظاهر میکنم هیچ مشکلی وجود نداره فقط میخوام برای یه نفر نیرو بخش باشم نمیتونم بذارم به خاطر من قدرتشون رو از دست بدن جراتشو ندارم جمله ی "میتونی بهم اعتماد کنی" رو جور دیگه ای بگم درد توی اتاق قلبم که هیچ راه خروجی نداره در سکوت رشد میکنه و اونقدر توی خودت نگهش میداری که دیگه بهش عادت میکنی و بی حس میشی فک کنم باز میتونم بیشتر تحمل کنم چون هنوزم میتونم کنترلش کنم مرهم روی زخمم همیشه میوفته با اینکه با عجله گذاشتمش سرجاش ولی بازم سریع کنده شد و زخمم سر باز کرد بارونی که روی سقفی که داغون شده با شدت ضربه میزنه و منو به خوبی میشناسه، از تک تک شکاف ها عبور میکنه قبل اینکه از هوش برم به یه نفر نیاز دارم یه کسی که دوباره ازم بپرسه همه چی اوکیه؟ خواهش میکنم، کسی نیست؟ مثل یه تیر چراغ برق، مثل یه تیر چراغ برق درمیانه ی یک شب تنها هنوزم روشن به نظر میام بعد از پایان یک روز پر از تنهایی، فقط ایستادم بدون اینکه کاری ازم بر بیاد در میانه ی یک شب تنها، نهایت تلاشم رو میکنم که به روشنی لبخند بزنم نمیتونم به چیزی تکیه کنم، خودم انتخاب کردم که روی پای خودم وایسم ولی الان که دارم میلرزم، آخه دستم رو به سمت کی دراز کنم؟ اونم جلوی رفیقی که همیشه دستمو دور گردنش مینداختم شونه هام داره (از فشار) بیشتر و بیشتر خم میشه ولی کی اهمیت میده؟ نمیتونم بذارم معلوم شه، نمیتونم بذارم هیچکدومش معلوم شه و دردی که نتونستم بروزش بدم شروع به سرزنش کردنم میکنه همینطور که نفس کشیدن توی این هوای تیره و ناگرفته رو ادامه میدم دیگه سختی این شرایط داره از تحملم خارج میشه و برای یکم هوا به نفس نفس میوفتم آخرشم چیزایی اذیتم میکنه که اصلا نباید برام مهم باشن و اونچیزای بی اهمیت با اینکه نباید ارزشی داشته باشن برام مهم میشن با اینکه چشم مردم روم نیست ولی سنگینی نگاهشون رو حس میکنم فکر اینکه به نگاه کردن بهم ادامه بدن و حس هایی رو که توی خودم مخفی کرده بودم کم کم معلوم بشه میترسونتم منو میترسونهمثل یه تیر چراغ برق مثل یه تیر چراغ برق میترسم میترسم بعد از پایان یک روز سرشار از تنهایی، فقط ایستادم بدون اینکه کاری ازم بر بیاد
Changbin...! 💙🐇🐖
Dwaekki...!💙🐇🐖
˚˙༓࿇༓˙˚˙༓࿇༓˙˚˙༓࿇༓˙˚
#Stray_kids
#Bang_Chan
#Lee_know
#Changbin
#Huynjin
#Han
#Felix
#Seungmin
#I_N
#YV
۱۴.۴k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.