در این محاکمه تفهیم اتّهامم کن
در این محاکمه تفهیم اتّهامم کن
سپس به بوسهی کارآمدی تمامم کن...
اگرچه تیغِ زمانه نکرد آرامم،
تو با سیاستِ ابروی خویش رامم کن...
بهاشتیاقِ تو جمعیتیاست در دلِ من
بگیر تنگ در آغوش و قتل عامم کن...
شهید نیستم اما تو کوچهی خود را
بهپاسِ اینهمه سرگشتگی بهنامم کن...
شرابِ کهنه چرا ؟ خونِ تازه آوردم
اگر که بابِ دلت نیستم حرامم کن...
لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم
تو مرحمت کن و با بوسهای تمامم کن
سپس به بوسهی کارآمدی تمامم کن...
اگرچه تیغِ زمانه نکرد آرامم،
تو با سیاستِ ابروی خویش رامم کن...
بهاشتیاقِ تو جمعیتیاست در دلِ من
بگیر تنگ در آغوش و قتل عامم کن...
شهید نیستم اما تو کوچهی خود را
بهپاسِ اینهمه سرگشتگی بهنامم کن...
شرابِ کهنه چرا ؟ خونِ تازه آوردم
اگر که بابِ دلت نیستم حرامم کن...
لبم به جان نرسید و رسید جان به لبم
تو مرحمت کن و با بوسهای تمامم کن
۳.۰k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.