برفقرمز

#برف_قرمز
#pert2
࿙͝࿚࿙͝࿚࿙͝࿚࿙͝࿚࿙͝࿚࿙͝࿚࿙͝࿚୨୧࿙͝࿚࿙͝࿚࿙͝࿚࿙͝࿚࿙͝࿚࿙͝࿚࿙͝࿚

شروع

شب شده بود

ایزانا هنوز نیامده بود

این قدر گریه کرده بودی که خوابت برو بود
ولی هنوز خون از دست هات میرخت

ساعت ۲ شب بود
و ایزانا برگشت خونه

ایزانا : چرا من آخ چرا من چرا باید با همچین آدمی زندگی کنم حالم ازش بهم میخوره

در رو باز کردم و دیدم ا.ت خوابه کنی نزدیک شدم و دیدم دست هاش پر از خونه

ولی دیگه مهم نیست

ایزانا رفت داخل اتاق و لباسش رو عوض کرد

ا.ت رو جوری بغل کرد که بیدار نشه

ا.ت رو گذاشت روی تخت و اروم

یک پنبه و باند برداشت رو دست های ا.ت
رو بست

آروم پتو رو کشیدم روی ا.ت و کنارش خوابیدم

صبح شده بود
ا.ت از خواب بیدار شد ایزانا هم کنار س خواب بود

ا.ت دستش رو روی چشمش کشید و مالید

که متوجه باند روی دستش شد

ناگهان یک لبخند روی لبش آمد

و سمت ایزانا رفت

خودش رو توی بغل ایزانا جا کرد و خوابید

که چند دقیقه بود ایرانا از خواب بیدار شد

ا.ت رو توی بغلش دید

ایزانا آمد ا.ت رو بلند که ولی........
۫.ִ ࿙࿚࣭⏕ ๋ ۪ ᮫  𝆭࿙࿚ּ 𝅼 ๋ ݁ ۫࿚࿙࿚. ָ࣪۫.ִ ࿙࿚࣭⏕ ๋ ۪ ᮫  𝆭࿙࿚ּ 𝅼 ๋ ݁ ۫࿚࿙࿚. ָ࣪
ادامه برای پارت بعد
۱: چون گشادم پارت بدم
۲: دارم یک جای دیگه فعالیت میگم
دیدگاه ها (۸)

کی میاد کانال توی روبیکا

من چرا اینو اینقدر دوست دارم

#برف_قرمز#pert1 ⭒˚‧ ︵‿⭒ཐིཋྀ ཐིཋྀ⭒‿︵ ‧˚⭒.⭒˚‧ ︵‿⭒ཐིཋྀ ཐིཋྀ⭒شما...

^توضیحات فن فیک^

خون‌آشام جذاب من( P:8)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط