رمان :: روز های شیرین من 🙂🩷
رمان :: روز های شیرین من 🙂🩷
قسمت ² :: آیومی ضایع شد ؟!
چند ماهی از رفتن پینو به مدرسه گذشته بود
و آیومی و پینو و میولی بهترین دوستان هم شده بودن و قول داده بودن که تا ابد کنار هم دیگر بمانند 🫶
بعدظهر که وقت استراحت بچها بود . . . آیومی نمیتوانست بخوابد ....
هرچه سعی میکرد ... اما انگار خیلی نگران بود ...
او مدام به دستشویی نگاه میکرد اما واقعا نمیخواست به آنجا برود .....
او خیلی میترسید که به دستشویی برود میترسید که ...
اونجا سوسک باشد
یه دفعه برقا برود
و ....
این فکر ها دور سر او میچرخید
اما حاضر شد که به دستشویی برود
او خیلی ساکت و آرام از روی تختش بلند شد و با ترس فراوان وارد دستشویی شد ...
و (فایرو) یکی از بچههای همون مدرسه که روی تختش خوابیده بود بیدار شد
او چشمانش رو مالید
دید که آیومی دارد به دستشویی میرود
اما آیومی خواست دمپایی هارا بپوشد که سریع منصرف شد و با ترسی که داشت با نگرانی برگشت به تخت خواب
فایرو که فهمید قضیه از چه قرار است ...
فایرو خیلی شیطون و آتیش پارس و دوست داره همه رو اذیت کنه ....
قسمت ² :: آیومی ضایع شد ؟!
چند ماهی از رفتن پینو به مدرسه گذشته بود
و آیومی و پینو و میولی بهترین دوستان هم شده بودن و قول داده بودن که تا ابد کنار هم دیگر بمانند 🫶
بعدظهر که وقت استراحت بچها بود . . . آیومی نمیتوانست بخوابد ....
هرچه سعی میکرد ... اما انگار خیلی نگران بود ...
او مدام به دستشویی نگاه میکرد اما واقعا نمیخواست به آنجا برود .....
او خیلی میترسید که به دستشویی برود میترسید که ...
اونجا سوسک باشد
یه دفعه برقا برود
و ....
این فکر ها دور سر او میچرخید
اما حاضر شد که به دستشویی برود
او خیلی ساکت و آرام از روی تختش بلند شد و با ترس فراوان وارد دستشویی شد ...
و (فایرو) یکی از بچههای همون مدرسه که روی تختش خوابیده بود بیدار شد
او چشمانش رو مالید
دید که آیومی دارد به دستشویی میرود
اما آیومی خواست دمپایی هارا بپوشد که سریع منصرف شد و با ترسی که داشت با نگرانی برگشت به تخت خواب
فایرو که فهمید قضیه از چه قرار است ...
فایرو خیلی شیطون و آتیش پارس و دوست داره همه رو اذیت کنه ....
۲.۷k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.