دلم می خواست اهمیت نمی دادم به هیچ چیز،
دلم میخواست اهمیت نمیدادم به هیچچیز،
و هیچ حرف و رویدادے را هزار جور تفسیر نمیکردم،
دلم میخواست برایم فرقے نمیکرد و هیچ چیز را به دل نمیگرفتم،
دلم میخواست شبها راحت میخوابیدم و راحت قرار میگرفتم و راحت فراموش میکردم اتفاقات و اشتباهات و آدمها را.
اما فراموش نمیکردم،
اهمیت میدادم،
به دل میگرفتم و اندوهگین میشدم.
و سخت خوابم میبرد همیشه،
سخت آرام میشدم و سخت به این نتیجه میرسیدم که؛
هرچیز و هر اتفاقے ارزش فکر کردن ندارد!
و هیچ حرف و رویدادے را هزار جور تفسیر نمیکردم،
دلم میخواست برایم فرقے نمیکرد و هیچ چیز را به دل نمیگرفتم،
دلم میخواست شبها راحت میخوابیدم و راحت قرار میگرفتم و راحت فراموش میکردم اتفاقات و اشتباهات و آدمها را.
اما فراموش نمیکردم،
اهمیت میدادم،
به دل میگرفتم و اندوهگین میشدم.
و سخت خوابم میبرد همیشه،
سخت آرام میشدم و سخت به این نتیجه میرسیدم که؛
هرچیز و هر اتفاقے ارزش فکر کردن ندارد!
۱۷.۴k
۲۸ مهر ۱۴۰۰