قشنگ ترین چشمان دنیا را
قشنگ ترین چشمان دنیا را
مادر من دارد، وقتی با خنده های از ته دلش
به من نگاه میکند و از وقایع روزانه اش
با آب و تاب میگوید،
بدون نظر خواستن از من بارها و بارها
تعریف میکند...
قشنگترین صدای دنیا را مادر من دارد،
وقتی با نام کوچکم صدایم میکند،
برایم چای میریزد
کنارم مینشیند
با من میگوید
با من میخندد
وقتی کنارش خوشبخت ترین دختر
توی عالم هستم..
قشنگترین دستان دنیا را مادر من دارد,
وقتی دستهای نرمش را روی موهایم میکشد
و تمام خستگی های روزگارانم را دانه دانه
از موهایم برمیدارد...
و آخر تمام حرفهایش"خدای ماهم بزرگ است"
از دهانش نمی افتد...
زیباترین زن جهان مادر من و در چهار چوب
خانه ی ماست، که به وقت بودنش تمام
لامپهای خانه مان روشن است،
که بوی غذایش و نگاه مهربانش
تمام تلخی ها و شکست های زندگی ام را
در یک آن از وجودم پاک میکند.
مهربان ترین انسان عالم درون آشپزخانه ی
کوچک و چهارگوش ماست وقتی تمام
خستگی هایش را در قلاب بافی های رنگارنگش به نقش و نگار میکشد...
که بودنش، که خنده هایش برایم
زیباترین لالایی بچگی ام است...
مادر من دارد، وقتی با خنده های از ته دلش
به من نگاه میکند و از وقایع روزانه اش
با آب و تاب میگوید،
بدون نظر خواستن از من بارها و بارها
تعریف میکند...
قشنگترین صدای دنیا را مادر من دارد،
وقتی با نام کوچکم صدایم میکند،
برایم چای میریزد
کنارم مینشیند
با من میگوید
با من میخندد
وقتی کنارش خوشبخت ترین دختر
توی عالم هستم..
قشنگترین دستان دنیا را مادر من دارد,
وقتی دستهای نرمش را روی موهایم میکشد
و تمام خستگی های روزگارانم را دانه دانه
از موهایم برمیدارد...
و آخر تمام حرفهایش"خدای ماهم بزرگ است"
از دهانش نمی افتد...
زیباترین زن جهان مادر من و در چهار چوب
خانه ی ماست، که به وقت بودنش تمام
لامپهای خانه مان روشن است،
که بوی غذایش و نگاه مهربانش
تمام تلخی ها و شکست های زندگی ام را
در یک آن از وجودم پاک میکند.
مهربان ترین انسان عالم درون آشپزخانه ی
کوچک و چهارگوش ماست وقتی تمام
خستگی هایش را در قلاب بافی های رنگارنگش به نقش و نگار میکشد...
که بودنش، که خنده هایش برایم
زیباترین لالایی بچگی ام است...
۴.۷k
۱۱ بهمن ۱۴۰۱