دردش در تکتک نفس های مقطعام رخنه کرده و باقی ماندهاش

دردَش در تک‌تک نفس های مقطع‌ام رخنه کرده و باقی مانده‌اش در ، دستانِ سردم ، رنگِ زرد چهره‌ء خسته‌ام ، و نیز دو چشمِ لرزانم که دیگر اثری از زنده بودن ندارند مشخص است.. اِی انسان ها گَه گاهی سری به طبیب چشم بزنید ، شاید عینکی ته‌استکانی نیازتان شد ! بلکه بتوانید این عظیم درد‌هارا ببنید.
مدتی‌ست که به سفیدِ‌تَنم که در تضادِ با روحِ به خون نشسته‌ام است چشم دوخته‌ام اما چیزی جز سیاهی... نمیبینم.. شاید من نیز مانند آنها کور شده‌ام.. اما خدارا سپاس میگویَم ، حداقلش من ، میتوانم اشکِ خنده‌ها را ، زخم قلب‌های مهربان آدمیز‌هارا ، غریبیِ آشنا‌ها‌را ، مرگِ چشمانِ خدا دمیده‌هارا.. ببینم.‌‌‌...
دیدگاه ها (۳)

جلب بود برام.. خیلی‌ها نمیدونن متن های پیجم نوشته های "خودمه...

سیگارکَش را با کوچک شعله‌ای روشن کرد و دودش را به ریه‌هایِ د...

و من تورا با تمامِ وجود در آغوش خواهم کشید.. حتی اگر دستانت ...

اوکی گایز تاحالا اصلا اینکارو نکردم ولی ،میخوام چهار تا از ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط