عاشقانه های شبنم برای خان بابا
کاش میدانستی دلم چقدر برایت تنگ شده؛
برای نگاهت، برای صدایت، برای خنده هایت
و برای دستانت که بوی دریا و صدف و آویشن میدهد...😭😭😭
همهی کوچه باغهای برگریزان پاییز بو برده اند که این روزها حال دلم خوش نیست؛ حتا اگر گاه در گالری پروانهها قلم مویی بردارم و با رنگهای شادش، نقش رنگین کمان لبخندی بازی کنم.
هنوز هم عاشق خیس شدن در زیر نتهای موسیقی بارانم و پشت ویترین هیچ فروشگاهی به چترهای نیلوفرانه اش خیره نمیشوم.
این روزها که رفته ای سیب آفتاب بچینی نبودنت را در گوشه ای از این شهر غریب دودآلود به صفحه ی گوشی خیره میشوم و نامت را دلتنگترین پرندهی کنج قفس نغمه ای ساز میکنم در دستگاه شور و دلشوره؛ پرنده ای که از آنسوی میله ها دلش برای آخرین خاطرهی باهم بودن پر میکشد...
برای نگاهت، برای صدایت، برای خنده هایت
و برای دستانت که بوی دریا و صدف و آویشن میدهد...😭😭😭
همهی کوچه باغهای برگریزان پاییز بو برده اند که این روزها حال دلم خوش نیست؛ حتا اگر گاه در گالری پروانهها قلم مویی بردارم و با رنگهای شادش، نقش رنگین کمان لبخندی بازی کنم.
هنوز هم عاشق خیس شدن در زیر نتهای موسیقی بارانم و پشت ویترین هیچ فروشگاهی به چترهای نیلوفرانه اش خیره نمیشوم.
این روزها که رفته ای سیب آفتاب بچینی نبودنت را در گوشه ای از این شهر غریب دودآلود به صفحه ی گوشی خیره میشوم و نامت را دلتنگترین پرندهی کنج قفس نغمه ای ساز میکنم در دستگاه شور و دلشوره؛ پرنده ای که از آنسوی میله ها دلش برای آخرین خاطرهی باهم بودن پر میکشد...
۹.۷k
۱۳ آبان ۱۴۰۳