خیالی نیست ...
خیالی نیست ...
خیالی نیست اگر یکروز ارام جانم بودی وامروز ازارجانم میکنی...
خیالی نیست اگر روزی تمام هوش وحواست در گیر من بود وامروز درگیرم کردی باغم فراق ونبودنهایت...
خیالی نیست اگر روزی تمام دنیای من بودی و امروز تمام دنیای دیگرانی...
خیالی نیست اگر روزی تمام قرار این دل بیقرارم بودی و امروز بیقرارم از اضطراب
استمرار این بیهوده گی ها...
خیالی نیست اگر روزی بهانه بهترین حال منه عاشق و شیدا یت بودی و امروز بهترین بهانه اشکهای لحظه به لحظه ام ...
خیالی نیست اگر روزی تنها مخاطب خاص تو بودم و امروز تنها مخاطب
طعنه ها وغریب گی هایت ....
خیالی نیست اگر روزی دو نفره هایت را
شانه به شانه ام قدم میزدیم و امروز شانه به شانه رقیبانی ...
خیالی نیست اگر روزی آغوشمان پایان تمام غمهای دنیا بود وامروز آغوشمان منزل ومعبای اندوه های بجا مانده ازبیکسی ها ...
خیالی نیست اگر روزی میگفتی چشمانت
نمیبیند جزمن هیچ یار وفادار دوستدارت وامروز چشمانت را برویم میبندی...
خیالی نیست اگر سالهاست در انتظارت
برباد دادم هرآنچه به هزاران رنج تلاش حاصل شده بود وامروز من ماندمو کلبه احزانی و ساز شکسته ای ...
خیالی نیست اگر روزی اشکهایم همه از شوق واشتیاق بودنت کنار م بود امروز
اشکهایم برای یاد اوری نامهربانی هایت
روان ...
میرسد روزی که بیقرارم شوی ونیستم تا قرارت باشم ...
میرسد آنروز ولی چه سود اشک ندامتت
ای ماه شب های من ای پری پیکرم...
_دردان.خان
۱۳:۱۹. شهریور۱۴۰۱
خیالی نیست اگر یکروز ارام جانم بودی وامروز ازارجانم میکنی...
خیالی نیست اگر روزی تمام هوش وحواست در گیر من بود وامروز درگیرم کردی باغم فراق ونبودنهایت...
خیالی نیست اگر روزی تمام دنیای من بودی و امروز تمام دنیای دیگرانی...
خیالی نیست اگر روزی تمام قرار این دل بیقرارم بودی و امروز بیقرارم از اضطراب
استمرار این بیهوده گی ها...
خیالی نیست اگر روزی بهانه بهترین حال منه عاشق و شیدا یت بودی و امروز بهترین بهانه اشکهای لحظه به لحظه ام ...
خیالی نیست اگر روزی تنها مخاطب خاص تو بودم و امروز تنها مخاطب
طعنه ها وغریب گی هایت ....
خیالی نیست اگر روزی دو نفره هایت را
شانه به شانه ام قدم میزدیم و امروز شانه به شانه رقیبانی ...
خیالی نیست اگر روزی آغوشمان پایان تمام غمهای دنیا بود وامروز آغوشمان منزل ومعبای اندوه های بجا مانده ازبیکسی ها ...
خیالی نیست اگر روزی میگفتی چشمانت
نمیبیند جزمن هیچ یار وفادار دوستدارت وامروز چشمانت را برویم میبندی...
خیالی نیست اگر سالهاست در انتظارت
برباد دادم هرآنچه به هزاران رنج تلاش حاصل شده بود وامروز من ماندمو کلبه احزانی و ساز شکسته ای ...
خیالی نیست اگر روزی اشکهایم همه از شوق واشتیاق بودنت کنار م بود امروز
اشکهایم برای یاد اوری نامهربانی هایت
روان ...
میرسد روزی که بیقرارم شوی ونیستم تا قرارت باشم ...
میرسد آنروز ولی چه سود اشک ندامتت
ای ماه شب های من ای پری پیکرم...
_دردان.خان
۱۳:۱۹. شهریور۱۴۰۱
۱۱.۶k
۰۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.