فیک جونگکوک: انتقام عشق
فیکجونگکوک: انتقام عشق
part⁵⁴
ولی اشتباه میکردن
ماشین پلیس نبود
جلو رفتن که متوجه اشتباهشون شدن ولی دیگه راه برگشتی نبود
دور تا دورشون پر از آدم شده بود
آدم های اسلحه بدست که منتظر خطاشون بودن
از ماشین چند مَرد بیرون امد
هیچ کاری از دستشون بر نمیامد که با پشت اسلحه به سر جونگکوک زدن و بیهوش روی زمین افتاد
" جونگکوک "what mine
با دستمالی آغشته با مواد بیهوشی دختر رو بیهوش کردن
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
چشماشو باز کرد
داخل اتاق خودش بود
اتاقی که توی اون بزرگ شده بود
از جاش بلند شد
روی تخت نشسته بود و به اطراف نگاه میکرد
دلیل اینجا بودنش رو نمیدونست
با جونگکوک توی جاده بود کلی آدم دورشون رو گرفته بود ولی الان توی اتاق خودشه
از روی تخت بلند شد و سریع از اتاق خارج شد
داخل خونه بود
از پلهها پایین رفت تا رسید به پذیرای
لیوان شرابی در دست داشت و از پنجرهای بزرگ پذیرای به حیاط نگاه میکرد
نزدیکش رفت در چند قدمیش قرار داشت
" بابا؟ "what mine
برگشت طرفش
لیوان شرابش رو روی میز گذاشت
پدرچهمین " بلخره بیدار شدی "
" اینجا چیکار میکنم؟ "what mine
پدرچهمین" خب امدی خونه "
" ولی جونگکوک... "what mine
وقتی اسم جونگکوک رو شنید اَخمی کرد و وسط حرفش پرید
پدرچهمین" از اون عوضی حرف نزن "
به طرف مبل رفت
" ولی بابا جونگکوک کجاس ما باهم بودیم که یهو اونا امدن "what mine
پدرچهمین" چرا اینقدر نگرانشی؟ "
" چی؟ "what mine
پدرچهمین" شما به اجبار با هم دیگه ازدواج کردین الان که دیگه قراردادتون تموم شده پس دیگه چرا نگرانشی؟ "
" بابا اونا مال قبله "what mine
پدرچهمین" یعنی چی مال قبله؟...تو که ازش متنفر بودی پس الان چیشده، چی عوض شده "
" تو اون آدما رو فرستاده بودی، نه؟ "what mine
کمکم صداشون داشت اوج میگرفت، بلند بلندتر از قبل میشد
پدرچهمین" اره من فرستاده بود ولی الان بحث این نیست "
" چرا؟..چرا فرستاده بودیشون؟ "what mine
پدرچهمین" چرا فرستاده بودمشون؟...فرستاده بودم تا دختر کوچولومو از اون عوضی بگیرم "
" بابا اینقدر بهش نگو عوضی اون اینطوری نیست "what mine
پدرچهمین" پس چجوریه؟ "
" دوستش دارم "what mine
پدرش دیگه حرفی نزد
تن صداشو آورد پایین
" بابا...من جونگکوکو دوست دارم، بدجوری عاشقشم بابا "what mine
دستی توی ماهش کشید و هوف بلندی کشید
به پدرش نزدیک شد دستش رو گرفت
" بابا جونگکوک کجاست؟ "what mine
به چشماش نگاه کرد
نگاهشو به طرف دیگهای داد
پدرچهمین" برو زیرزمین "
پدرشو بغل کرد
چند دقیقهای در بغل پدرش بود
لبخندی زد و گونهای پدرشو بوسید
" ممنون "what mine
سریع به سمت زیرزمین رفت
در طبقهای زیرزمین رو باز کرد و از پلهها به سرعت پایین رفت
part⁵⁴
ولی اشتباه میکردن
ماشین پلیس نبود
جلو رفتن که متوجه اشتباهشون شدن ولی دیگه راه برگشتی نبود
دور تا دورشون پر از آدم شده بود
آدم های اسلحه بدست که منتظر خطاشون بودن
از ماشین چند مَرد بیرون امد
هیچ کاری از دستشون بر نمیامد که با پشت اسلحه به سر جونگکوک زدن و بیهوش روی زمین افتاد
" جونگکوک "what mine
با دستمالی آغشته با مواد بیهوشی دختر رو بیهوش کردن
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
چشماشو باز کرد
داخل اتاق خودش بود
اتاقی که توی اون بزرگ شده بود
از جاش بلند شد
روی تخت نشسته بود و به اطراف نگاه میکرد
دلیل اینجا بودنش رو نمیدونست
با جونگکوک توی جاده بود کلی آدم دورشون رو گرفته بود ولی الان توی اتاق خودشه
از روی تخت بلند شد و سریع از اتاق خارج شد
داخل خونه بود
از پلهها پایین رفت تا رسید به پذیرای
لیوان شرابی در دست داشت و از پنجرهای بزرگ پذیرای به حیاط نگاه میکرد
نزدیکش رفت در چند قدمیش قرار داشت
" بابا؟ "what mine
برگشت طرفش
لیوان شرابش رو روی میز گذاشت
پدرچهمین " بلخره بیدار شدی "
" اینجا چیکار میکنم؟ "what mine
پدرچهمین" خب امدی خونه "
" ولی جونگکوک... "what mine
وقتی اسم جونگکوک رو شنید اَخمی کرد و وسط حرفش پرید
پدرچهمین" از اون عوضی حرف نزن "
به طرف مبل رفت
" ولی بابا جونگکوک کجاس ما باهم بودیم که یهو اونا امدن "what mine
پدرچهمین" چرا اینقدر نگرانشی؟ "
" چی؟ "what mine
پدرچهمین" شما به اجبار با هم دیگه ازدواج کردین الان که دیگه قراردادتون تموم شده پس دیگه چرا نگرانشی؟ "
" بابا اونا مال قبله "what mine
پدرچهمین" یعنی چی مال قبله؟...تو که ازش متنفر بودی پس الان چیشده، چی عوض شده "
" تو اون آدما رو فرستاده بودی، نه؟ "what mine
کمکم صداشون داشت اوج میگرفت، بلند بلندتر از قبل میشد
پدرچهمین" اره من فرستاده بود ولی الان بحث این نیست "
" چرا؟..چرا فرستاده بودیشون؟ "what mine
پدرچهمین" چرا فرستاده بودمشون؟...فرستاده بودم تا دختر کوچولومو از اون عوضی بگیرم "
" بابا اینقدر بهش نگو عوضی اون اینطوری نیست "what mine
پدرچهمین" پس چجوریه؟ "
" دوستش دارم "what mine
پدرش دیگه حرفی نزد
تن صداشو آورد پایین
" بابا...من جونگکوکو دوست دارم، بدجوری عاشقشم بابا "what mine
دستی توی ماهش کشید و هوف بلندی کشید
به پدرش نزدیک شد دستش رو گرفت
" بابا جونگکوک کجاست؟ "what mine
به چشماش نگاه کرد
نگاهشو به طرف دیگهای داد
پدرچهمین" برو زیرزمین "
پدرشو بغل کرد
چند دقیقهای در بغل پدرش بود
لبخندی زد و گونهای پدرشو بوسید
" ممنون "what mine
سریع به سمت زیرزمین رفت
در طبقهای زیرزمین رو باز کرد و از پلهها به سرعت پایین رفت
۸.۲k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.