شب را نوشیده ام
شب را نوشیدهام
و بر این شاخههای شکسته میگریم
مرا تنها گذار
ای چشمِ تبدارِ سرگردان
مرا با رنجِ بودن تنها گذار
مگذار خوابِ وجودم را پرپر کنم
مگذار از بالشِ تاریکِ تنهایی سربردارم
و به دامنِ بیتاروپودِ رویاها بیاویزم
سپیدیهای فریب
روی ستونهای بیسایه رجز میخوانند
طلسمِ شکستهی خوابم را بنگر
بیهوده به زنجیرِ مرواریدِ چشمم آویخته
او را بگو
تپشِ جهنمیِ مست
او را بگو
نسیمِ سیاهِ چشمانت را نوشیدهام
نوشیدهام که پیوسته بیآرامم
جهنمِ سرگردان
مرا تنها گذار!
و بر این شاخههای شکسته میگریم
مرا تنها گذار
ای چشمِ تبدارِ سرگردان
مرا با رنجِ بودن تنها گذار
مگذار خوابِ وجودم را پرپر کنم
مگذار از بالشِ تاریکِ تنهایی سربردارم
و به دامنِ بیتاروپودِ رویاها بیاویزم
سپیدیهای فریب
روی ستونهای بیسایه رجز میخوانند
طلسمِ شکستهی خوابم را بنگر
بیهوده به زنجیرِ مرواریدِ چشمم آویخته
او را بگو
تپشِ جهنمیِ مست
او را بگو
نسیمِ سیاهِ چشمانت را نوشیدهام
نوشیدهام که پیوسته بیآرامم
جهنمِ سرگردان
مرا تنها گذار!
۲.۶k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.