ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد

ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد
امشب صدای تیشه، از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
روزی که کوه صبرم، بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری، کز گرد دام زلفت
با صد امیدواری، ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم، چون باد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یارب حلال بادا
صیدی که از کمندت، آزاد رفته باشد
پرشور از حزین است امروز کوه و صحرا
مجنون گذشته باشد، فرهاد رفته باشد
دیدگاه ها (۰)

مرا ببوس که چشم از کتاب بردارممرا ببند که دست از شراب بردارم...

☆ خوشی‌های ساده: مثل پتویی که بی‌صدا روی صندلی محبوبت جا مون...

به کجا می روی، ای علت باریدݩ شعر....اندڪی صبر، غزل بی «تو» د...

أحيانًا نُصر على الصمتلأن هنالك أشياء لا يعالجها الكلام.«گاه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط